به نام هستی بخش
دوستان سلام همانطور که در مطالب قبلی عنوان شد در حال گرد آوری پاسخهای عالمان وفرهیختگان به هتاکیها و شبهه سازی های عبدالکریم سروش یا همان حسین حاج فرج دباغ هستم . لذا برخی از پاسخها شاید بدون لحاظ شدن تقدم و تاخر و نظم تاریخی مطالب به نظر برسد ولی به ذهنم رسید لازم است مرجعی برای این پاسخها فراهم کنم لذا خرده گیری احتمالی شما برای قدیمی بودن مطالب به حق است از دوستان انتظار میرود که در هدف یاد شده وبلاگ این حقیر رو یاری کنند
ر پی انتشار ادعاهایی درباره بشری بودن قرآن کریم، بهاءالدین خرمشاهی، قرآنپژوه و مترجم قرآن، یادداشتی را با عنوان «پاسخ هایی به قرآن ستیزان» برای خبرگزاری فارس ارسال کرده است. در این یادداشت آمده است:
1) مراد از قرآنستیزان تجددگرایان غربگرای تأویلکننده قرآن در عصر جدید است. اینان چون از حد تأویل مجاز فراتر رفته و حقانیت و وحیانیت قرآن کریم و به همراه آن صحت نبوت پیامبر اسلام (ص) را زیر سوال برده، بلکه تا حد انکار این دو عقیده ضروری اسلامی پیش رفتهاند، ناگزیر تعبیر و نامی مناسبتر از «قرآنستیزان» برای آنان در فرصت کوتاه و مجال اندک حاضر نداریم.
2) این تجددگرایان که خود یا دیگران آنان را اصلاحگر دینی میشمارند به جای دفع شبهات یا رفع خرافات که در پیرامون و حوزه هر دینی خواه و ناخواه پدید میآید، اساس و اصول اعتقادی اسلامی را تحت عنوان نقد ادبی/ زبانشناسانه و روانشناسانه و جامعهشناسانه به کلی خدشهدار ساختهاند. در اینجا طبعاً پاسخهای کوتاه مطرح میگردد، پاسخهای مفصلتر را به مقالاتی که تحت عنوان «تحلیلناپذیری وحی» و «اجتهاد در مقابل نص» هر دو در کتاب «فرصت سبز حیات» (چاپ نشر قطره، 1379) نیز کتابی که با عنوان همین مقاله در دست تحریر و تکمیل است احاله میدهیم.
3) تأویل به تصریح خداوند در قرآن کریم (صریحتر از همه در آیه هفتم سوره آلعمران)، نه فقط روا بلکه در مواردی از آیات متشابهات واجب است. تعداد این گونه آیات به برآورد شادروان آیتالله محمدهادی معرفت در کتاب «التمهید» او در حدود 200 مورد است. اما تأویل تجدیدگرایان نه این آیات بلکه حقیقت و حقانیت و وحیانیت کل قرآن را به نحوی غیرمجاز و خارق اجماع و اعتقاد بیش از 2 میلیارد مسلمان (در حدود یک میلیارد از مسلمانان در طی 14 قرن تاریخ اسلام و بیش از یک میلیارد در جهان معاصر) انکار میکند، که خواهیم دید.
1/4) سرسلسله این تجدیدگرایان بیمحابا سرسید احمدخان هندی (1817 - 1898م) است که تفسیر ناتمامی هم بر قرآن کریم نوشته است. او معتقد بود «نبوت یک ملکه طبیعی خاص، نظیر سایر قوای بشری است که به هنگام اقتضای وقت و محیط شکوفا میشود، چنانکه میوه و گل درختان به موقع خویش میشکفند و میرسند... به نظر او پیامبر(ص) وحی را مستقیماً از خداوند دریافت میکند. جبرئیل فیالواقع جلوه مجازی و کنایی قوه یا ملکه پیامبری است. به نظر او وحی چیزی نیست که از بیرون به پیامبر برسد، بلکه همانا فعالیت عقل الوهی در نفس و عقل قدسی بشری اوست... سید احمدخان برای تأیید این نظریه، به این واقعیت که قرآن نه یکباره بلکه به تدریج و تنجیم و اقتضای موقعیت بر پیامبر (ص) نازل شده استناد میکرد. وی معتقد بود که قوه نبوت بدون استثنا و تبعیض در همه انسانها هست، اگرچه ممکن است درجاتش فرق داشته باشد...» (تفسیر و تفاسیر جدید، نوشته بهاءالدین خرمشاهی، 1364، ص 60). «سرسید احمدخان مدافع این نظر بود که باب اجتهاد باید به روی کسانی که صاحب صلاحیتاند باز باشد، چرا که از این طریق میتوان مسایل مستحدث عرفی و شرعی را با رعایت شرایط زمانه بازاندیشی کرد و تفسیر و برداشت تازهای از آنها به عمل آورد» (پیشین، ص 62). ولی همین سیداحمدخان در مقدمه تفسیرش میگوید: "و اما اینکه بعضیها گفتهاند که بر پیغمبر صرف معانی و مضامین قرآن القاء شده لیکن الفاظ و عبارات آن از خود آن حضرت است که در زبان عربی - که زبان خودش بوده - بیان فرموده است، من جداً با آن مخالف میباشم... شاه ولیالله (دهلوی) در زیر عوان تدلی میگوید که قرآن فقط مضامین و معانی آن به قلب پیغمبر نازل شده و بعد خودش آنها را در مقام تعلیم و تفهیم عباد، چون زبانش عربی بود، بدین عبارت و الفاظ بیان فرموده است. ولی این قول فاضل مشارالیه مخالف با نقل و عقل هر دو هست، چه اولاً در خود قرآن درج است که: «و انه لتنزیل من ربالعالمین. نزل به الروح الامین. علی قلبک لتکون منالمنذرین. بلسان عربی مبین" (سوره شعراء، 192- 194) و در مورد دیگر فرموده است که: «انا انزلنا قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون» (سوره یوسف، ایه 3) و از این ظاهر و هویداست که نزول قرآن بر قلب آن حضرت در زبان عربی بوده است، نه اینکه صرف معانی بر وی القا شده و قوالب و الفاظ از خود آن حضرت باشد.» (پیشین، ص 68).
2/4) سیدجمالالدین اسدآبادی ردیهای بر تفسیر و آراء سیداحمد خان نوشته و میگوید«... [او] همت خود را بر این گماشته است که هر آیهای که در آن ذکری از ملک و یا جن و یا روحالامین و یا وحی و یا جنت و یا نار [دوزخ] و یا معجزهای از معجزات انبیا - علیهمالسلام- میرود آن آیه را از ظاهر خود برآورده به تاویلات با رده زندیقهای قرون سابقه مسلمانان تاویل نماید...» (مقالات جمالیه، ص 97 و بعد، منقول در «تفسیر و تفاسیر جدید»، پیشگفته، ص 73) همو مینویسد که فرق سیداحمدخان با زنادقه پیشین در این است که آنها دانشمند بودند، و او عامی است. و عجب تر این است که رتبه مقدسه الاهیه نبوت را به حد اصلاحگر فرود آورده است و مینویسد: «اینک [ای] نهلیست تأملنما! اگر بیاعتقادی موجب ترقی امم میشد، میبایست که عربهای زمان جاهلیت در مدنیت گوی سبقت را ربوده باشند. چونکه ایشان غالبا رهسپار طریقه دهریه بودند...» (پیشین، ص 73).
5) سپس امین الخولی (1904_ 1969 م ) استاد دانشگاه قاهره و قرآنپژوه مصری با همکاری چند تن از همفکرانش مکتب تفسیری زبانشناسانه قرآن را پیریزی کرد، و اگرچه آثار و آراء او، در عین نوظهوری، از ارتدکسی (مذهب اعتقادات رسمی) مسلمانی، چندان دور نشد، ولی با نقد ادبی بیپروا شاگردانی چون نصر حامد ابوزید پرورش داد.
6) نصر حامد ابوزید (متولد 1943 م ) متفکر نواندیش و قرآنپژوه مصری، از نقد ادبی فراتر رفت و پا به عرصه نقد فلسفی، جامعه شناسانه، روانشناسانه و تاویلگرانه بیمحابا نهاد و پارهای از آرائ قرآنپژوهی کمسابقه و بیپروایش در سالهای 1993 تا 1996 سبب جنجال بسیار در مصر و سرانجام صدور حکم ارتداد وی از سوی جامع و جامعه الازهر گردید. او قرآن را متنی تاریخی و فرهنگمند و متأثر از زمانه و زمینه نزول تدریجی (23 ساله) آن شمرد. و آن را متنی دانست که در همکنشی دوسویه هم از زمانه اثر میبرد و هم بر آن اثر میگذارد: و ذهن و ضمیر پیامبر (ص) را در چنین تعاملی دخیل در شکلگیری قرآن کریم شمرد. (برای ملاحظه زندگینامه و پاره از آراء و آثار او یا درباره او نگاه کنید به مقالهای ذیل نام او در «دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی»، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی).
7) او همتایان و همفکران تندروتری در جهان اسلام، نیز در میان تجدیدگرایان اصلاحگرای ایران پیدا کرد نظیر محمد ارغون و حسن حنفی و دیگران، که ملغمهای ناگوار و به شدت مخالف اعتقادات و ضروریات اسلامی درباره قرآن گفتند و نوشتند و میگویند و مینویسند. آراء اینان که کپیهبرداری از اقوال خارق اجماع سرسید احمدخان هندی و ابوزید است، تأویلات جسورانه و بیمحابا و بی در و پیکر و بی منطق و استدلال درباره وحی و نبوت است. اینان 1) وحی را نه آسمانی، و قرآن را نه وحیانی (طبق اعتقاد رسمی اسلامی)، بلکه الهامی میدانند. آن را چیزی شبیه شعر و 2) حضرت پیامبر (ص) را نه برگزیده خداوند، بلکه همانند شاعر و عارف میشمارند و میگویند او از شدت تقرب و اتصال با خداوند به مقامی رسیده بود که تقدس و قدسیت یافته بود. و لذا «صورت» [؟] وحی را از سوی خداوند به او الهام می شد و او در عین ارتباط با زمینه فرهنگی زمانه، به آن «محتوا» میداد.
اینان خود را نواعتزالی میشمارند. و در اوج بیپروایی میگویند پیامبر(ص) و وحی قرآن (به تعریف خودشان) درجاتی از خطاپذیری دارند. آری پیامبری را امری انسانی و خودخواسته و خودساخته و قرآن را فرآورد ذهن و زبان و ضمیر و زندگی او میشمارند.
8) میگویند این حرفها در تاریخ اسلام سابقه دارد. و برای دست و پا کردن پشتیبان و پشتوانه، به نحوی مبهم و سطحی ادعا میکنند که بعضی از عرفا، مانند مولوی و معتزلیان هم همین حرفها را زدهاند. میگویند معتزله، همانند شیعه قائل به حادث بودن یا مخلوق بودن قرآن بودهاند، و شیعه هنوز هم بر این اعتقاد است. البته ظاهر حرف اخیر در اینکه معتزله و شیعه قرآن را حادث/ مخلوق میدانند درست است. اما باطن آن درست نیست که در ادامه بحث به این مسئله بیشتر میپردازیم.
9) اما عارف عظیمالشأن و متفکر بزرگ مولانا جلالالدین بیش از هر شاعر و عارف و متفکر ایرانی و مسلمان، اعتقاد راست و درست درباره قرآن دارد. کتاب قرآن و مثنوی: فرهنگواره تأثیر آیات قرآن در ادبیات مثنوی (تدوین سیامک مختاری - حافظ کل قرآن مجید- و بهاءالدین خرمشاهی (چاپ و تجدید چاپ شده از سوی نشر قطره) در حدود 3 هزار آیه و عبارت قرآنی را که مولوی در مثنوی آنها را تضمین یا تلمیح و تلویح کرده است، نشان میدهد. در اینجا بدون مراجعه به منابع چند بیت از او را در تکریم و پاسداشت حریم حرمت قرآن، از حافظه نقل میکنم، بقیه را در آن کتاب میتوان ملاحظه کرد:
گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هرکه گوید حق نگفت آن کافرست
معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وز کسی کاتش زدهست اندر هوس
اینهمه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
[گفتنی است که مراد از شه/شاه در سراسر آثار عرفان/تصوف اسلامی فارسی حضرت حق است]
کرده ای تأویل حرف بکر را
خویش را تأویل کن نه ذکر را
و بیش از یکصد بیت با مضامین و راهبرد مشابه با این ابیات در مثنوی و همین تعداد در غزلیات او میتوان یافت. در تعظیم و تکریم حضرت ختمی مرتبت(ص) هم چه بسیار حرف و بیش از یکهزار نقل و اشاره به حدیث دارد. این چه بهتانی است که به این بزرگمرد عرصه عرفان اسلامی میزنند؟
10)اما مسئله حادث/ مخلوق بودن قرآن. «کلام» الهی از مهمترین و دشوارترین مسائل در تاریخ ادیان الهی و اسلام است. اصلاً نظر به اهمیت این بحث بوده است که نام علم کلام را «کلام» گذاشتهاند. اشعریان که بدنه اصلی تسنن را تشکیل میدهند معتقد بودند که کلام الله قدیم/ ازلی است و قائل به کلام نفسی یا تسامحاً درون ذاتی برای خداوند شدند. معتزله و شیعه -به ویژه شیعه امامیه- اعتقاد دارند که کلام، مثل خلاقیت و رزاقیت صفت فعل خداوند است. شرح و بسط و استدلالها و نظرهای گوناگون در این مسئله دامنگستر را به کتابی که در همین زمینه (پاسخ به قرآنستیزان) در دست تحریر است احاله میدهیم. اما توضیحاتی که کامل و نهایی نیست در اینجا عرضه میشود. مشکل از ناتوانی در درک آیههای از آیات متشابهه قرآن آغاز میشود: «بل هو قرآن مجید. فی لوح محفوظ» (حق این است که آن قرآن مجید است؛ در لوحی محفوظ- سوره بروج/85، آیات 21-22) همچنین «انه لقرآن کریم. فی کتاب مکنون. لایمسه الاالمطهرون. تنزیل من رب العالمین. افبهذا الحدیث انتم تدهنون. و تجعلون رزقکم انکم تکذبون...» (آن قرانی کریم است. در کتابی نهفته جز پاکان به [طهارت توحیدی، به درک و دریافت] آن دسترسی ندارند. فرو فرستادهای از سوی پروردگار جهانیان است. آیا شما در کار این سخن سستی میورزید؟ و سپس روزیتان را چنان کردهاید که آن را انکار میکنید- سوره حدید/57 آیات 77 تا 82) آنچه باید به یاد داشته باشیم که برای ادامه بحث ضروری است و از این آیات برمیآید این است که قرآن در لوحی محفوظ یا کتابی نهفته است سپس از سوی خداوند همان متن به صورت یکباره (انا انزلناه فی لیلة القدر) و سپس تدریجاً نزول و تنزیل مییابد.
گفتنی است که آیه دیگری اصل قرآن را در «ام الکتاب» اعلام داشته است: «و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم» (و آن [قرآن] حکمتآمیز و بلندمرتبه است و در ام الکتاب در نزد ماست- سوره زخرف/43 آیه 3) علاوه بر اینها «کتاب مبین» هم که چندبار (انعام،59؛هود، 6؛ نمل، ا، 75، سبا،3) در قرآن کریم به آن اشاره شد به همین معنی است.
بسیاری از مفسران و متکلمان شیعه «ام الکتاب» / «لوح محفوظ» / «کتاب مبین» را علم الهی دانستهاند. حال این معضل پیش میآید که قرآن در این صورت هم قدیم است و هم حادث، ولی پاسخ به این معضل همانا قبول این متناقضنماست. این بنده با تلفیق آرا، معتزله/شیعه و اشاعره به این راه حل رسیدهام که قرآن را می توان از دو منظر یا وجه شناخت. جنبه یلی الحقی (خدا-سویی) آن که علم الهی یا در علم الهی است مثل سایر صفات ذاتی خداوند در نزد خداوند است و سپس که در زمان و مکان توسط فرشته امین وحی= روح الامین / جبرئیل به قلب (ذهن/قوای دراکه مهبط وحی حضرت محمدمصطفی (ص)) اجمالاً (انا انزلناه فی لیلة مبارکة دخان،2 در لیلة القدر) و تفصیلاً در طی 23 سال نزول یافت یا فرود آمد و درک و حفظ و شنیده و خوانده و نوشته شد، جنبه یلی الخلقی (پیامبر-سو) پیدا کرد.
اگر بگویند بسیاری سوألها یا رویدادها در همین زمان 23 ساله پیش آمد که سپس با فاصله کم یا زیاد پاسخ یا حکم و حیانی آن نازل شد و این چگونه ممکن است؟ در پاسخ میگوییم همان سوألها و آگاهی از رویدادها همه و همه در علم الهی (امالکتاب/ لوح محفوظ) وجود داشته و علم الهی چنانکه همه مسلمانان اذعان دارند، سابق بر "معلوم" است و زمان در نزد خداوند گذشته و حال و آینده ندارد. یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.
آری مخلوق/حادث بودن قرآن به این معنی یا معانی مشابه آن است، نه برداشت سوسیولوژیستی (اصالت اجتماعی) که تجددگرایان خارق اجماع میگویند. یک تشبیه، بلاتشبیه قضیه را روشنتر میکند. یک شعر/غزل حافظ را درنظر بگیرید. تا زمانی که در ذهن اوست وجود ذهنی دارد، با صد دریا فاصله همچون قرآن یا سورهای در ام الکتاب و دور از دسترس و شناخت، ارزیابی و حظ هنری و نقد و نقل و غیره است، اما چون حافظ آن را سرود و گفته و شنیده و خوانده و نوشته و نقل گردید، حادث است. حال بگذریم که خود شاعر در این تشبیه، حادث و مخلوق است. این را فقط برای تقریب به ذهن گفتیم. در نهایت اگر این نظر و تفسیر قبول خاص و عام پیدا نکند، هزار بار بهتر از تأویلات غیرقانونی و ضد شرعی این تجددگرایان است و تکلیف علمای قرآنشناس جامعه اسلامی این است که راهحلهای مقبول دیگر پیدا کنند و تجددگرایان اندکشمار قرآنپژوه هم اگر میتوانند به سهم خود کمک کنند، نه اینکه مشت بر سندان بزنند و بادپیمایی و افسانهسرایی کنند.
11) تأویل این چند تن تجددگرای بیپروا، هرچه باشد از جنس «نظر» است و حکما گفتهاند: «النظر کالخبر یحتمل الصدق و الکذب» (نظر مانند خبر است و احتمال دارد که درست و احتمال دارد که نادرست باشد). اینان جز صرف ادعا، هیچ گونه استدلال عقل و شرعپسندی ارائه نکردهاند.
12) هر کس ادعایی میکند طبق قانون فقه/ حقوق اسلامی (بلکه جهانی) بر عهده اوست که «بینه» (دلیل) بیاورد. چنانکه این گفته امیرالمؤمنین علی (ع) در حکم قاعده مهمی در این حوزه درآمده است: «البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر» (کسی که ادعای داشتن حقی میکند بر عهده اوست که دلیل بیاورد، و اگر نیاورد برای طرف دیگر با سوگند یاد کردن او، حق ثابت میشود).
13) آری قرآن پرورده و پرداخته هیچ فرهنگ و تمدنی نیست، اما همچنان به شهادت تاریخ پرورنده فرهنگ و تمدن عظیم اسلامی است.
14) این گروه اندکشمار تجددگرایان قرآننشناس و خارق اجماع، حتی به قیمت آلوده شدن به ارتداد (برگشت/خارج شدن از اسلام) این تأویلات بنیان کن را که مشکل افزاست نه مشکل گشا، بر هم بافتهاند. به امید حل کدام مشکل، این همه مشکل در میان آورده اند؟ مسلمان نبودن ابتدایی برای کسی گناه نیست. اما ادعای مسلمانی، به قاعده «اخذ به شئ اخذ به لوازم آن است»، با این پراکندهگوییهای ضد اصول و ضروریات اسلام، جمع نمی شود. این تأویلات غیرقانونی، بلکه قانون شکن، از مقوله تأویل «بما لایرضی صاحبه» (مخالف نظر صاحب قرآن) است. اینان به وفق گفته ای از اونامونو، فیلسوف و متکلم بزرگ معاصر اسپانیایی: برای قطع تب، ریشه حیات انسان را قطع میکنند.
15) مسیحیت که اسلام را رقیب خود میانگاشته پس از جنگهای 200 ساله صلیبی سرانجام به پیشنهاد پاپ وقت، شورای واتیکان در سال 1965 اسلام را دین الهی شمرده است. از سوی دیگر بعضی از فرقههای منشعب از اسلام، که علمای مسلمان آنها را خارج از اسلام اعلام کرده اند همچون فرقه احمدیه/ قادیانیه و دیگرها، هنوز همچنان قرآن را وحیانی می شمارند و به آن استناد میکنند و ترجمههای گاه بسیار درست و دقیق بی یک کلمه افزود و کاست از قرآن به زبانهای انگلیسی و اروپایی دیگر و فارسی عرضه میدارند. از سوی دیگر گروههای اصولگرایی در عالم مسیحیت پیدا شدهاند که کتاب مقدس (Bible) را که کتاب مقدس یهیودیت و مسیحیت است و حتی بزرگترین علمای دین پژوه و روحانیان بزرگ مسیحی آن را عیناً وحی نمیدانند، عیناً وحی تلقی کردهاند. آری در چنین شرایطی، زیر سوال بردن و خدشهدار کردن حقانیت پیامبر اسلام (ص) و وحیانیت قرآن، چه سودی دارد، یا چه مشکلی حل می کند؟ کاری که نه فقط بی فایده است بلکه دهها توالی فاسد دارد و به منزله "یکی بر سر شاخ بن می برید" است.
16)سخن ما قبل آخر اینکه قبل از آغاز نوشتن این مقاله، وقتی قرآن کریم را برای خواندن 2 صفحه روزانه از آن باز کردم چنین آمد: «بیگمان کسانی که قرآن را چون بر آنان نازل شد انکار میکنند [از ما پوشیده و پنهان نیستند] و آن کتابی است گرامی که در اکنون یا آیندهاش باطل در آن راه نمییابد؛ فرو فرستادهای از سوی [خداوند] فرزانه ستوده است... بگو اندیشه کنید اگر [قرآن] از سوی خدا باشد سپس شما منکرش شوید دیگر چه کسی از کسی که چنین ستیزه دور و درازی دارد گمراهتر خواهد بود؟» (فصلت، آیات 41، 42 و 52) ارزش برهانی آیه اخیر در رساله مطرح خواهد شد.
سخن آخر
آیهای که اخیراً نقل کردیم (فصلت، 52) مبنای برهان شرطبندی/ شرطیه معروف پاسکال است
(برای شرح و بسط بیشتر نگاه کنید به شرطبندی پاسکال در کتاب «سیر بیسلوک»، ناهید، چاپ سوم 1376).
ممکن است تجددگرایان تندرو به ما بگویند مگر شما علم دارید که قرآن وحیانی است و پیامبر (ص) از سوی خداوند برانگیخته شده است؟ در پاسخ میگوییم غیر از تمسک به «قاعده لطف» علم استدلالی نداریم. ما ابتدا از این امر آگاهی و اطلاع اجمالی یافتهایم، سپس طبق قرائن و امارات صدقش به آن ایمان آوردهایم. و هر ایمانی متعلق به هر انسانی در واقع و طبق تعریف و نیز قول مکرر قرآن، «ایمان به غیب» است (چون عکسش درست نیست و ایمان به مشهود برابر با علم است). اما شما (تجدد گرایان) نه علم دارید، نه ایمان (یعنی ایمان بر وفق ارتدکسی اسلامی) و به قول حافظ:
گو برو و آستین به خون جگر شوی
هر که در این آستانه راه ندارد
نیز به گفته او:
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد
آری ایمان تنها راه است، و در حد طاقت بشری است این مسئله علم بردار نیست و آنچه تاکنون مدعیان تجدد و تأویلگرای قدیم و جدید به دست دادهاند نه علمی است نه منطقی، نه ایمانی.
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد (حافظ).
سلام این مطلب را هم در وبلاگ حجت الا سلام لیالی دیدم وکپی کردم
در باره آراء و تفکرات دکتر سروش توضیح دهید.؟
پاسخ از ما :
«مهمترین آرا و اندیشههاى دکتر سروش »
1ـ معرفت شناسى دینى
وی قائل به نسبیت معرفت و تهى بودن نصوص دینى از معنا (صامت بودن شریعت) مىباشد. این دیدگاه، موجب تشکیک در کل معارف دینى و بىاعتبارى آنها و عدم امکان دسترسى به مقصود شارع در همه زمینهها مىشود.
2ـ قلمرو دین
وی معتقد است ، دین اساسا داراى برنامهاى جهت تنظیم امور دنیوى بشر نیست و از اقتصاد، سیاست و مدیریت و تعالیمى در این زمینه تهى است و اگر هم دارا باشد فاقد مرجعیت است. این امور را باید به سبک سکولار اداره کرد.
3ـ معارف و عقاید دینى
وی بر این باور است که دین فاقد محتواى هستى شناختى است و اساسا جوهر دین، راز افکنى و حیرتزایى است، نه راز زدایى و آگاهىبخشى.
4ـ حقانیت دین
وی قائل به حقانیت ادیان در عرض یکدیگر مىباشد. بنابراین شیعه و سنى و یا مسیحى، یهودى و مسلمان بودن فرقى ندارد (پلورالیسم دینى).
5ـ روششناسى قلمرو دین
وی معقتد است که نباید قلمرو دین را از متن دین و با معیارهاى دینى جست و جو کرد؛ بلکه منحصرا باید از بیرون دین و با ملاکهاى برون دینى قضاوت کرد.
6ـ وحى و نبوت
وی وحى را به تجربه دینى که امرى بشرى و خطاپذیر است فرو مىکاهد. هر یک از مسایل یاد شده و نیز دیگر آراى ایشان، نیازمند مباحث بسیارى است و اشکالات بسیارى بر آنها وارد مىباشد.
7- فلسفه علوم اجتماعى
وی معتقدند که دین در مقام داورى، هیچ نسبتى با علوم انسانى و اجتماعى ندارد.
8- ,......
اساسا همه این آرا، برگرفته از گرایش ویژهاى در باب معرفتشناسى و دینشناسى غرب است و دهها سال است که این آرا در خود جهان غرب مورد نقد و چالش قرار گرفته است.
اندیشمندان مسلمان نیز در رابطه با این مسائل، نگاشتههاى زیادى به یادگار گذاشتهاند.
براى آگاهى بیشتر در زمینه نقد آرا و اندیشه های وی می توانید از منابع زیر استفاده نمایید:
= شریعت در آینه معرفت, آیت اللّه جوادى آملى
= کتاب نقد، موسسه فرهنگى اندیشه معاصر (شماره 1 ـ6)
= معرفت دینى , صادق لاریجانى
= قبض و بسط در قبض و بسطى دیگر , صادق لاریجانى
= تحول فهم دین ,احمد واعظى
= کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه
= سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، محمد حسن قدردان قراملکى
= سویههاى پلورالیزم، محمد حسن قدردان قراملکى
= تحلیل و نقد پلورالیزم دینى، على ربانى گلپایگانى
عبدالکریم سروش« حسین حاج فرج دباغ»
سلام
در ویلاگ جریان شناسی سیاسی جناب حجت الاسلام والمسلمین محمد علی لیالی این مطلب را یافتم
به نقل از :http://ravanbakhsh.blogfa.com/post-234.aspx
این جریان فکری با پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری 76 و حاکمیت بر دین و فرهنگ مردم، بر تهاجم خود افزودند؛ اما به دلیل مقابله با ارزشهای جامعه، به سرعت از چشم مردم افتادند و از انتخابات شوراهای دوم به این طرف در همه انتخاباتها شکست خوردند که آخرین آنها ریاست جمهوری دهم بود. از زمانی که آثار شکست در آن جبهه پدیدار شد فعالان مدعی اصلاح طلبی یکی پس از دیگری از کشور خارج شده، به اربابانشان پیوستند تا شاید در پناه آنها و ارتزاق از کیسه سازمان سیا بتوانند چند روز دیگری به حیات سیاسی خود ادامه دهند. گروه فراریان را میتوان به دو دسته تئوریسینها و پادو تقسیم کرد.
الف: دسته اول (تئوریسینها)
افرادی مانند عبدالکریم سروش، محسن کدیور، محسن سازگارا، حسین بشیریه، عطاء الله مهاجرانی،مسعود بهنود و شیرین عبادی رامی توان در این بخش تقسیم بندی کرد.
ب: پادوها (افراد رده بعدی)
اسامی ذیل را میتوان در این بخش ذکر کرد: کسانی مانند 1) اکبر گنجی، 2) عبد العلی بازرگان، 3) فاطمه حقیقت جو، 4) ابراهیم نبوی، 5) نور الدین پیر مؤذن، 6) مجتبی واحدی، 7) نیک آهنگ کوثر، 8)محمد جواد اکبرین، 9) احمد باطبی، 10) علی افشاری، 11) اکبر عطری، 12) مهر انگیز کار، 13) محسن مخملباف، 14) هاله اسفندیاری، 15) سیامک پورزند، 16) سعید رضوی فقیه، 17) علیرضا نوریزاده، 18) کیان تاجبخش.ادامه مطلب...
آقای سروش «آب در هاون میکوبید و جهد بیتوفیق میکنید»! ای کاش رگ غیرت شما و روشنفکران و به قول خودتان سکولارها در جایی که میبایست متورم میشد و باور میکردید وقتی ...
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- جواد نظری مقدم؛ جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش وقتی یادداشت انتقادی جنابتان را که در واکنش به اهانت و جسارت به ساحت اهل بیت عصمت و طهارت که به قولی «از سر غیرت مسلمانی، مصلحت سیاسی و دغدغه فرهنگی» به نگارش در آمده بود و در آن از سکولارها و روشنفکران همکیش و آیین خویش دعوت کرده بودید تا قد مردانگی علم کنند و بخروشند و در برابر بیمبالاتی اسلام ستیزان واکنشی نشان دهند، در رسانه ها مشاهده کردم، خرسند شدم از به جوش آمدن غیرتتان و از این نهایت همتتان!!
باور کنید من به عنوان یکی از کوچکترین دغدغهمندان عرصه فرهنگ، دیانت، اخلاق و تربیت یافتگان مکتب امام جعفرصادق(ع)، این جسارت و شجاعت شما را در برابر این هتاکی و بلاهت میستایم! و دستان غیرتمدارانی را که در عصر جهالت مدرن و مصاف دین و بی دینی، درد دینداری و اخلاق دارند، به گرمی میفشارم و این حادثه را به فال نیک میگیرم.
جناب استاد!! شما در یادداشت خود با کلمات و عبارات پرزرق و برق و پر طمطراق و شاعرانه خویش بر سر دین ستیزانی که اهانت و تحقیر میپراکنند و شرط بلاغت و ادب و جوانمردی را رعایت نمیکنند و بی باکانه و بی قاعده، چهره و حقیقت زیبا و معنابخش آزادی را تیره مینمایند و کریه میکنند و دامان بزرگان و پاکان دین را به لکه اهانت میآلایند، تازیانه معرفت میکوبید و آنان را به سبک و سیاق مثال زدنی خویش از دایره انسانیت و فتوت میرانید و آنان را به پاکی و رعایت ادب سفارش میکنید تا زبان به ناسزا نیالایند و صورت دین را نخراشند و دل دینداران نریشند! و شاید به زعم برخی و به حق گمان برده اید، نوش دارویید! اما فی الحال بعد از مرگ سهراب آمدید!!!!
جناب آقای سروش! به ادب سخن کردید و از ادب سخن گفتید و بر بی ادبانی که شرط ادب را در محضر خرد و اندیشه نگه نمیدارند تاختید! تاختنی از سر درد!! آفرین بر شما و مرحبا بر قلم و قدمتان که طاعنان و معاندان و بی مایگان را نشانه رفته و بر طبل رسوایی جهل و روشنفکرنمایی کوبیدید و بیماری عمیقی را روایت کردید که چندی است بر پیکره برخی از جامعه روشنفکری، جوان، ترقی خواه و آزادی دوست سایه افکنده و چونان زخمی عمیق روح جامعه را میآزارد، البته و صد البته شما و دوستان روشنفکرتان در این فقره، بی تقصیر نبودید و نیستید!!
جناب استاد حاج فرج دباغ (سروش)!! وقتی شما و برخی همراهانتان پوست و گوشت دین و دیانت را با خنجر عتاب و شبهات مکرر و مندرس و از پیش پاسخ داده شده (به گواه تاریخ) دباغی می کردید و می پیراییدید و مورد عنایت قرار می دادید باید به عواقب اندیشه ها و نقدها و اهانت های مؤدبانه خویش بیشتر تأمل می کردید.
وقتی با زبان تیز و شبهه خیز خویش تیشه ای بر ریشه های تنومند و البته قابل تأمل تفکر شریعتی بزرگ که شریعتی و پیامی جز «حسین وارث آدم» و «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» و «فاطمه فاطمه است» و تفکر حیاتبخش و پویا و شور و شعورآفرین شیعی نداشت و از معدود روشنفکرانی بود که سر تعظیم در برابر پاکان دین فرود آورده بود زدید و گفتید که دوره روشنفکر آرمانخواهی چون او خاتمه یافته و ادبیات او با دوران مدرن سنخیتی ندارد باید به فکر این روزها می بودید!!!
وقتی شما و دوستان به ظاهر روشنفکرتان، عجولانه و بی هیچ ملاحظه ای فقه و فقاهت را به زیر تیغ حملات خود بردید و از میان دین حداکثری و دین حداقلی به اقل و ابتر آن اکتفا کردید چگونه انتظار دارید جوانان پاک طینت و تشنگان حقیقت که از جرعه شکسته عالمان و روشنفکران و اهل خرد و نقد می نوشند در ورطه بی دینی و بی اخلاقی و استبعاد و دوری گزینی از دین دچار نگردند؟ چرا واعظان و ناقدانی چون شما خویش را به نقد نمیکشند و نسخه توبه را فقط برای دیگران تجویز میکنند؟ حال آن بذر معرفت نیکو منظر و پرجذبهای که در ضمیر و زمین تشنه جوانان کاشتید، بدروید!
من از همان ابتدا از صف آرایی حیرت انگیز و ملالت خیز شما در برابر دین مدارانی که از منظر دستگاه فکری «جاهل پرور» شما در جهالتی عمیق به سرمیبرند و جهال عصر به شمار میرودند به خدا پناه میبردم و نیز از دنائت و رذالت برخی بیهنران و بیمایگان که حرمت نگاه نداشتند و به عقاید و آیین ملتی حمله بردند متعجب و شگفت زده نیستم؛ چرا که از دستگاه فکری ای که در تقدس زدایی و شعائر زدایی گوی سبقت را از همگان ربوده و «قرآن را نقص پذیر و خطاپذیر می بیند» و آن را «حاصل ظرافتهای زیبای ذهن و احساس لطیف پیامبر دین» میخواند و قائل به «نسبیت گرایی معرفتی» در اعلی وجه آن است و در ستایش و ثنای فائقه دیوید هیوم، فویر باخ، کانت و هگل و مارکس و دیگران به جهت اینکه «طریقه ساخت شکنی دین» را به شما و دوستانتان آموختند سخنها رانده و شبهات مندرس و غبار گرفته تاریخ را بر سر زبانها انداخته و اذهان محققان تازه روییده را به خود مشغول ساخته، محصولی جز دین گریزی و اخلاق ستیزی و پناه آوردن به دامان آلوده اومانیسم توخالی و ایسم های متعد و متکثر و امتحان پس داده و رفوزه غربی و شرقی از مارکس گرفته تا بودا، برون نخواهد آمد.
عجب صبری خدا دارد!!
جناب آقای سروش! مولوی علیه الرحمه که دلباخته اویید چه زیبا گفت از قضا سرکنگبین که هدیه کردید صفرا فزود و ای کاش پیش از این ها از مکافات عمل غافل نمی شدید چون که «گندم از گندم بروید جو ز جو»!! حتی فروغ فرخ زاد هم فهمید که «از منست این غم که بر جان من است» و دیگر این خود کرده را تدبیر نیست!! اما شما ...!!! «عجب صبری خدا دارد»!! وقتی میبیند معماران فرهنگی و فکری عصر امروز از سویی خشتها را کج گذاشته و از سویی دیگر سر راست میکنند و فریاد برمی آورند که ای نابخردان!! تا ثریا کج نروید!!. با خود کج و با ما کج و با خلق ِخدا کج ...
آب در هاون میکوبید و جهد بیتوفیق میکنید!
جناب استاد! «آب در هاون میکوبید و جهد بیتوفیق میکنید»! ای کاش رگ غیرت شما و روشنفکران و به قول خودتان سکولارها در جایی که میبایست متورم میشد و لختی و اندکی در خود بیشتر مینگریستید و به نظاره مینشستید و باور میکردید وقتی پیشروان و عالمان و قلم به دستان بر پیکره دین نیشخند میزنند عوام و دیگران بر جنازه آن لگدکوبیده و قهقهه سر خواهند داد!! تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی؟
***
فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق(ع) و پژوهشگر حوزه فرهنگ و ارتباطمرتبط
پاسخی روشن به نامه اخیر تئوریسین اپوزوسیون خطاب به مسئولان
آیا کسانی که خود را منتقد می دانندو انتظار بازشدن باب نقد واصلاح حکومت را دارند نباید سوزن به خود بزنند و جوالدوز به دیگران؟ ایا انصافا منتقدان ما با صفاودوستی نقد کرده اند یا با دشمنی ، سمت تیز چاقوی انتقاد را نشان دادند و به دنبال براندازی بودند...
بولتن نیوز: عبدالکریم سروش، اخیراٌ در نامه ای 9 صفحه ای، با عنوان " باغبانا ز خزان بی خبرت می بینم"، در حالی که محمد نوری زاد، فیلمساز و نویسنده حامی جریان فتنه را حر زمانه وهنرمند دلیر و آزاده معرفی کرده است، خطاب به مسوولان ارشد نظام، به قول خودش امر به معروف کرده و خواستار گسترش فرهنگ نقد و انتقاد با هدف اصلاح امور شده است.
وی در بخش های مختلف، اگر چه ظاهرا تلاش کرده که از موضع پایین به بالا، توصیه و نصیحت کند که باید باب نقد باز باشد تا اصلاح امور ممکن گردد، اما در عین حال، بارها و بارها مسوولیت برخی چالش ها و مشکلاتی که هر جامعه و حکومتی ممکن است با آن مواجه باشند، را متوجه مسوولان ارشد نظام دانسته و با اتهام زنی و بزرگ کردن برخی رویدادها و حوادث، تلاش کرده که مسوولیت هر اتفاقی را متوجه ولایت فقیه و حکومت جمهوری اسلامی بداند و با کم رنگ جلوه دادن نقش احزاب و رسانه ها، سایر مسوولان و سیاست ورزان کشور در طول چند دهه اخیر و قبل وبعد از انقلاب، و مشکلات ساختاری موجود در جامعه و اقتصاد و... و کم رنگ جلوه دادن تلاش دشمنان و مخالفان نظام وبی فکری های هواداران غرب و دشمنان کشور از جمله آمریکا و اسرائیل و غیره انتظار دارد که مسوولان ارشد نظام به تنهایی تمام این مشکلات را از سر راه بردارد.
سروش باید توجه داشته باشد که در طول سه دهه اخیر، انواع کارشکنی ها و دشمنی ها از سوی دشمنان و عوامل داخلی آن ها و برخی افراد و گروه های سیاسی داخلی و همچنین ندانم کاری ها،افراط و تفریط های احزاب، برخی رسانه ها و هواداران غرب و کسانی که منافع کشورهای غربی را بر منافع کشور مقدم می شمارند و... شرایط را به سمت وسویی کشاندند که مجریان قانون چاره ای جز پاسخ گویی به آن ها در چارچوب قانون نداشته اند.
کسانی که کم ترین چالشی نداشتند همکار بی بی سی شدند
به عنوان مثال، بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88، دو نامزد انتخابات، رویه ناصواب را در پیش گرفتند و به جای پیگیری در چارچوب قانون، از روز اول موضوع تقلب در انتخابات را مطرح کردند و هواداران خود را دعوت به حضور در خیابان ها کردند و برخی احزاب به جای میانجیگری و حل و فصل مسائل در چارچوب نظام و قانون، کار را به جایی کشاندند که فتنه ای بزرگ با روش ها وشعارهایی که در نهایت براندازی نظام را آرزو می کرد شکل گرفت و درنتیجه بهانه برای دخالت وفتنه جویی و ماجراجویی دشمن و مخالفان نظام و حضور منافقین و گروه های برانداز فراهم شد.
به همین بهانه، عده ای به اصطلاح روزنامه نگار و روشنفکر و فعال سیاسی، به جای صبوری و اطاعت از قانون، راهی کشورهای اروپایی و آمریکا شدند و بنای مخالفت و اتهام زنی و تخریب کشور را گذاشتند و در حالی که برخی از آنها کوچک ترین چالشی در داخل نداشته اند اما در تضعیف نظام و کشور خود، همدست بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا شده اند. آیا بهتر نبود، که روشنفکران و به قول شما، منتقدان حکومت و دولت، به جای ارائه لیست سیاه مشکلات و جوسازی علیه نظام و کشور، در میهن می ماندند و با صبوری و مدارا، به تدریج منتظر بهبود شرایط و بازشدن فضا می ماندند؟
آیا کسانی که خود را منتقد می دانند و انتظار بازشدن باب نقد واصلاح حکومت را دارند نباید سوزن به خود بزنند و جوالدوز به مردم؟ !دوستان و هواداران شما، به همراهی با دشمن و رسانه های بیگانه، برگزاری همایش و راهپیمایی و انواع جوسازی ها علیه کشور و نظام مشغول هستند. در حالی که اگر انتظار مدارا و اصلاح امور را دارند باید بپرسند که آیا آنها نیز درست عمل کرده اند؟ منتقدان نظام بهتر از این می توانستند عمل کنند نه این که در واشنگتن و لندن مشغول جو سازی و هم دستی با دشمن و آمریکا وانگلیس باشند.
انتقاد های یک سویه با چشم بستن به روی واقعیت ها
در دوره های قبلی و تاریخ ایران از مشروطه تاکنون، مقاطع بسیاری را شاهد هستیم که عده ای عافیت طلبی و راحتی و زندگی در فرنگ و رفاه را ترجیح داده اند و در شرایطی که دشمن، در فکر تجاوز به آب و خاک ایران بوده، با دشمن همراهی کرده اند و یا کاری کرده اند که به نفع وطن نبوده است . نمونه آن همین تحولات سیاسی دوسال اخیر است که با چالش های اندک، شاهد خروج بسیاری از مخالفان ومنتقدان بوده ایم که در دامن غرب، مشغول جوسازی علیه کشور هستند.
ای کاش درکنار انتقاد از مسوولان نظام و همه تقصیرها را به گردن حکومت و مقامات ارشد انداختن، قدری نیز از یاران و هواداران جنبش سبز انتقاد می کردید؟ آیا در تمام تحولات سیاسی منطقه خاورمیانه از مصر وتونس وسوریه تا کشورهای مشترک المنافع شمال ایران و حتی چین، منتقدان حکومت ها با کوچکترین چالش هایی، کشور را ترک می کنند و به دامن غرب و دشمن می روند تا راه را برای ماجراجویی وفشار بر ملت و کشور خود بازکنند؟
آیا امروز بیش از 300نفر همکار بی بی سی در انگلیس، معنایی جز این دارد که بخشی از منتقدان به جای مدارا وصبوری، به دامن استعمارگر پیر رفته اند و با دشمن همکاری می کنند؟
در چنین شرایطی که احزاب و سیاستمداران ما و روزنامه نگاران اصلاح طلب و هواداران جنبش سبز، چنین می کنند و هر کس به دنبال عافیت طلبی و آسایش و آرامش خود است تا به بهانه چالش در داخل کشور، پناهنده شود و خود را به آرزوها برساند وعملا مزدور دشمن شود و... می توان انتظار داشت که حکومت و مسوولان نظام حسن نیت شما را باور کنند؟
تحقیر و توهین به جای نقد دلسوزانه
وقتی سروش در سرتاسر نامه 9 صفحه ای خود بارها، به تحقیر و توهین و کوچک کردن مسوولان ارشد نظام اقدام کرده، چه انتظاری دارد که همه باور کنند که شما به دنبال اصلاح کشور و بازشدن باب نقد هستید؟آیا نقد کردن تنها ایراد گرفتن و تحقیر کردن طرف مقابل است و درحالی که منتقدان به دامن غرب رفته اند، آیا می توان باور کرد که آنها به دنبال اصلاح امور هستند و به براندازی و تسلط دشمن بر کشور و ملت ایران نمی اندیشند؟ساده لوحانه است اگر باور کنید که در چنین شرایطی همکاری مخالفان نظام با غرب، معنایی جز دست اندازی دشمن بر کشور دارد.
اکنون چه در دوسال گذشته و چه در سی سال انقلاب اسلامی، کجا به خاطر دارید که دستاوردهای مثبت کشور مورد عنایت شما و منتقدان نظام باشد. همه رسانه های خارجی، سراسر سیاه نمایی و ایراد و اشکال و تحقیر بوده اند و مخالفان نظام و هواداران جنبش سبز نیز دانسته یا نادانسته، آب به آسیاب دشمن ریخته اند وهمه جا علیه نظام وکشور، میتینگ و همایش به راه انداخته اند. در چنین شرایطی مردم کشورهای غربی و اروپایی و آمریکایی چه برداشتی از ملت ایران ارائه می دهد.
آیا ملت چین، سوریه، لیبی، تونس، مصر و.. نیز مانند هواداران جنبش سبز و مخالفان نظام عمل کرده اند؟ سروش، در حالی که به قول خودش خشمش را فرو خورده و به ارشاد و نصیحت پرداخته اما بلافاصله با خشم پیش بینی کرده که نظام در حال فروپاشی است. ایشان اگر دلبسته کشور و ملت و نظام هستند و به نقد و انتقاد و اصلاح امور معتقدند چرا در نامه خود بارها، به تحقیر نظام پرداخته و دل به براندازی نظام داده است؟
ایشان با غرور خاص خود اعلام کرده که نامه وی در طول تاریخ باقی می ماند و تاریخ قضاوت خواهد کرد که چه کس درست می گوید؟ در این زمینه باید به جناب ایشان تذکر دهیم، این که کنار گود بنشینید کار ساده ای است اما کار سنگین حکومت ودولت و این همه انتظار از داخل و خارج وفشارها و چالش ها را تحمل کردن و شاهد این همه دستاوردهای مثبت در چند دهه گذشته را شاهد بودن، کارسختی است و تاریخ و مردم به خوبی می توانند درک کنند که انتقاد کردن و تخریب کردن و دشمنی کردن کار ساده ای است اما ساختن یک دیوار و یک سقف به این سادگی نیست.
چشم پوشی به روی دستاوردها
تاریخ قضاوت خواهد کرد که این همه دستاورد سیاسی و استقلال، و مقابل دشمن پایداری کردن در مقابل تحریم ها و فشارهای آمریکا و متحدان آن، و همچنین دستاوردهای سازندگی و عمران وآبادانی کشور، درست بوده یا نگاه بدبینانه و سیاه نمایی های مخالفان نظام. شما اشاره کرده اید که عده ای با رفتار خود به دنبال تحریک کردن خونریزان جهان خوار جنگ طلب هستند، و باکی از ویرانی خاک ایران ندارند. آیا شما به همین اندازه ای از مزدوران آمریکا و انگلیس و کسانی که به هر بهانه ای، از آنها حمایت می کنند تافشار علیه ایران را افزایش دهند، انتقاد می کنید؟
آیا درست است که به بهانه حمایت از زندانیان سیاسی و حقوق بشر، هر روز کسانی را گوشت قربانی کنند و بهانه به دست دشمن بدهند و علیه ما قطعنامه صادر کنند و...به واقع چه کسانی بیشتر به خونریزان جهان کمک می کنند تا لیست سیاه علیه ما درست کنند و هر روز به بهانه بمب اتمی نداشته و اورانیوم غنی نشده درصد بالا، ما را متهم کنند . این همه هزینه برای ترور و جنگ طلبی دشمنان داده ایم اما منتقدان نظام به جای اصلاح امور، آب به آسیاب دشمن می ریزند.
دروغ پردازی دستاویز برای حمله به نظام
شما که به دنبال نصیحت و نقد هستید، بفرمایید با کدام استدلال، از موسوی و کروبی با عنوان دو شیربیشه شجاعت نام برده اید، کدام سند و مدرک را ارائه می دهید که ثابت کند آنها زنجیر شده اند! با این همه فتنه انگیزی و حوادثی که آنها عاملش بودند، اکنون امکان سفر به شهرستان ها را دارند و امکان ملاقات با فرزندان را دارند و برعکس آن چه با حرارت یاد می کنید، کمترین هزینه را هم در برابر فتنه انگیزی ها نداشته اند.
آیا در کشورهای دیگر، حکومت ها با مخالفان خود مانند نظام جمهوری اسلامی عمل می کنند؟ انصافا تحقیق کنید تا مشخص شود که در ترکیه و بسیاری از کشورهای منطقه، حکومت ها تا چه حد گذشت و صبوری ومدارای جمهوری اسلامی را داشته اند؟
شما به سخنان مقام معظم رهبری اشاره کرده اید که " البته نباید با مسوولان مبارزه و دشمنی کرد اما این حرف به معنای انتقاد نکردن و مطالبه نکردن از مسوولان متخلف از جمله رهبری نیست چرا که می توان در عین صفا ودوستی انتقاد هم کرد." آیا انصافا منتقدان ما چنین عمل کرده اند یا با دشمنی، قصد براندازی و تحقیر و زیر سوال بردن افراد و نظام را دارند. آیا با دوستی و صفا پیش آمدند یا از ابتدای سمت تیز چاقوی انتقاد را نشان دادند.
اگر فرهنگ نقد را آموخته باشیم، در فرهنگ نقد، به قصد براندازی یا تحقیر و کوچک کردن نقد نمی کنند بلکه با هدف اصلاح امور و تقویت مسوولان نقد می کنند. اما خود شما با هدف تحقیر وبراندازی نقد می کنید و در نقاط مختلفی از سخنان خود، بارها خبر از براندازی نظام و روزهای آخر داده اید.
بازی با واژگان تئوری جدیدی برای تخریب
با چنین گفت وگو و کلامی، انتظار نداشته باشید وقتی به براندازی و سقوط نظام فکر می کنید واژه نقد و اصلاح امور مورد نظر باشد. نه شما به دنبال نقد واصلاح امور هستید و نه کسی حرف شما را باور می کند.متاسفانه اکثر مفاهیم را مانند واژه نقد از درون تهی و بی ارزش کرده ایم همان طور که ندانستیم آزادی و استقلال چیست و قدرش را ندانستیم. همان طور که معنی عمران و آبادانی و سایر واژه ها را ندانستیم و همان طور که مفهوم حکومت قانون را ندانستیم در نتیجه در شرایطی که آزادی عمل بیشتری در مطبوعات و احزاب ایجاد شد، ایمان مردم مورد هدف قرار گرفت و از هر فرصتی برای تحقیر وتضعیف نظام و حتی مسوولان ارشد و با سابقه زندان و مبارزه و مسوولیت سوء استفاده شد. در نتیجه مفهوم احزاب و روزنامه و نقد ورکن چهارم دموکراسی و.... تهی و بی ارزش شد و کارایی را از دست داد در نتیجه امروز نیز می بینید که نقدها تند و شدید و کینه ورزانه است.
اگر نهادهای داخلی نیز در حد انتظار شما نیست و ممکن است اشکالاتی داشته باشد که در داخل نیز به آن انتقاد می شود، راهش این نیست که همه حکومت را زیر سوال ببرید. واقعیت این است که بخشی از مردم و فعالان سیاسی به سیستم مجلس، دولت و سایر نهادها ایراد می گیرند و این انتقادها از سوی مسوولین نیز وجود دارد اما طبیعی است که تقویت چنین ساختاری، نیازمند زمان و صبر و مداراست و راهش دشمنی ورزیدن و تخریب نیست.
در مورد سیستم حکومت و ایرادی که به ولایت فقیه گرفته اید نیز باید گفت که اولا مردم به قانون اساسی رای داده اند و همین موضوع باعث می شود که قانوناٌ اعتبار داشته باشد و مخالفان ملتزم به قانون نیز پایبند آن هستند و دوم این که چه سیستم حکومتی در دنیای امروز سراغ دارید که به اندازه آن در کشوری مانند ایران دستاوردهای بهتری داشته باشد؟نظام حاکم بر انگلیس و آمریکا و اروپا، اشکالاتی دارد که به نام دموکراسی، انواع ظلم ها و استعمار جدید را حاکم کرده است و شما به آن واقف هستید و اگر در ایران هم چنین ساختاری شکل می گرفت با توجه به مشکلاتی که دارد قطعا کارایی یک نظام مردم سالار دینی و اخلاق گرا را نداشت. وقتی یک فقیه ولایت تام براین نظام دارد و ساختار آن مبتنی بر قواعد اسلامی است به مراتب دستاوردهای بهتری نسبت به نظام های ظالم جهان امروز دارد.
البته در نظام جمهوری اسلامی مانند هر حکومتی از صدر اسلام تاکنون، ایراد و انتقادها و اشکالات و فسادهایی هست که باید با آن مقابله شود و یک راه مقابله نیز همین نقدها و نوشته هاست و مسوولین جمهوری اسلامی نیز برای مقابله با فسادها تلاش های زیادی را انجام می دهند. اما این که به اصلاح امور اعتقاد داشته باشیم و دلسوزانه حرف بزنیم متفاوت از شرایطی است که شما می خواهید با تحقیر کردن، خبر از خزانی بدهید که برای هر پدیده ای ممکن است
این یک مغلطه آشکار است. زیرا شما واقف هستید که هر پدیده و انسانی در معرض فناپذیری و احیا است اما این که کسی را تنها به فنا و نابودی و براندازی محکوم می بینید غلط است و نشان می دهد که به دنبال نقد نیستید . زیرا نقد به مرگ و حیات و فناپذیری واحیا اعتقاد دارد اما وقتی تنها ایراد میگیرید و تحقیر و تضعیف می کنید پس دل به اصلاح نداده اید دل به براندازی و نابودی داده اید.
از کدام آشتی ملی سخن می گویید ؟
جایی در نامه خود گفته اید که نقد رهبری مقدمه آشتی ملی و نشانه نیرومندی وفروتنی است.آغاز ورود به عرصه مدنیت ومدرنیت و تمرین دلیری و حریت و نقی غلام پروری و عبودیت است...انصافا این همه بار امانت را بر دوش یک نفر یا یک نهاد گذاشتن، انصاف نیست. هیچ کشوری با یک نفر به توسعه و عمران و مدنیت نرسیده است . شما به جای این که بر فرهنگ نقد پذیری و مشارکت همگانی تاکید کنید، راه کج کرده اید و تنها به یک سو نگاه می کنید . درکلمات خود نیز بارها از کلمه رعیت و سلطان وام گرفته اید در حالی که این نگاه فئودالی و خان ورعیت، اصلا عاقبت کار ما نیست و توسعه و آبادانی و دموکراسی با این نوع نگاه به جایی نمی رسد.
اشکال کار شما این است که تصور می کنید با نقد مقام ارشد نظام، آشتی ملی به جایی می رسد. وقتی مخالفان نظام حتی حاضر به تشکیل یک جلسه مشترک با حضور تمام طیف ها و آرا و عقاید نیستند، بر چه استدلالی تکیه می زنید و با کدام سابقه علمی و تاریخی، آشتی ملی و باغ آرزوها را وعده می دهید.
اشاره کرده اید که نقد را تحمل کنیم تا تشویق شوند که عیب ما را بگویند. در این زمینه نیز باید گفت که به لطف اینترنت و رسانه های گروهی، هر روز انواع نقدها مطرح می شود و جامعه خالی از نقد نیست و کسانی که در داخل نمی گویند در خارج نظر خود را می شنوند. مشکل تنها با گفتن حل نمی شود بلکه عمل کردن و مشارکت کردن برای اصلاح و اعتقاد داشتن به اتحاد عمومی نیزاهمیت دارد .
شما نیز توجه داشته باشید که کشورهای غرب و متحدان انها به دنبال آن هستند که به هر بهانه ای از بمب اتمی نداشته ما تا غنی سازی و حقوق بشر و... پروژه بزرگ ایران هراسی و جنگ سرد امروز جهان را ادامه دهند تا به اهداف خود برسند و از طریق آن کسب وکار سیاسی داشته باشند. براین اساس، خیلی خود را به سفسطه کاری ها و مغالطه کاری دشمن و تجربه مغرب زمین، دلخوش نباشید