سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادران، کسی است که نسبت به برادرانش پُر توقّع نباشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :0
کل بازدید :9215
تعداد کل یاداشته ها : 21
103/8/26
7:0 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
آنتی سروش[1]
وقاحتهای سروش در انکار حقایق شریعت و هتاکیهای سلمان رشدی ایران موجب شکل گیری این وبلاگ است مدافعان دین و نبوت مطالب خود را درباره این سخنگوی شیطان ارسال کنند تا با نام خودشان در وبلاگ ارائه گردد

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
بهمن 90[2] اسفند 90[5]

حجت السلام خسرو پناه – خطاب به سروش

مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِینَ، یخَُدِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ مَا یخَْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ، فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمُ بِمَا کاَنُواْ یَکْذِبُونَ، وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُونَ، أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَاکِن لَّا یَشْعُرُونَ، و گروهى از مردم (یعنى منافقان) گویند: ما ایمان آورده‏ ایم به خدا و به روز قیامت، و حال آنکه ایمان نیاورده‏اند.، مى‏خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند و حال آنکه فریب ندهند مگر خود را، و این را نمى‏دانند.، در دل‌هاى ایشان بیمارى (جهل و عناد) است، خدا بر بیمارى آنها بیفزاید، و براى ایشان است عذابى دردناک، به سبب آنکه پیوسته دروغ مى‏گفتند.، و چون آنان را گویند که فساد در زمین نکنید، گویند: تنها ما کار به صلاح کنیم.، آگاه باشید آنها خود مفسدند ولى نمى‏دانند.

 مردم عزیز و هوشیار ایران اسلامی

بار دیگر، نفاق مدرن و پنهان آشکار شد و دوباره مدعیان دروغین به صحنه آمدند. اهل حقیقت همچون گذشته، دروغ‌های منافقان کور دل را می‌شناسد و فریب نمی‌خورد، منافقانی که روزی از خرقه و خرابات دم می‌زدند و در وقت پنهانی به کار دیگری رو می‌آورند کسانی که از فضیلت و اخلاق سخن می‌گویند، ولی خود فراموش کنندگان فضیلتند. منافقان، برادران و سربازان شیطانند و تمام تلاششان، خدعه و نیرنگ است، قلب آنها، دارای مرض، ریب و تحریف است و به همین دلیل است که فساد را به جای صلاح، رذیلت را به نام فضیلت، ظلم را به عنوان عدالت، ذلّت را در قالب عزّت، کذب را به اسم حقیقت، سکولاریسم را به نام شریعت و دیانت و لیبرالیسم را به نام اسلام جا می‌زنند. مردم عزیز و انقلابی ایران اسلامی، توطئه منافقانه مدرن و فتنه پیچیده معاصر را به خوبی درک می‌کنند و فریب نمی‌خورند و دست از حمایت رهبری بر نمی¬دارند و توطئه‌گران را همراهی نمی‌کنند.

 دانشگاهیان و دانشجویان عزیز

نقشه و خدعه جدید منافقان برای زوال دین و دیانت نبوی و اسلام محمدی(ص)، تضعیف حکومت ولایی از طریق بحران سال تحصیلی جدید 88-89 است که با تحصن دانشگاهیان، نظام اسلامی به نظام سکولار غربی کشیده شود. امروزه، فتح‌علی آخوندزاده‌ها، یوسف‌خان مستشارالدوله‌ها، حسین‌خان قزوینی‌ها، ملکم‌خان ناظم‌الدوله‌ها، طالبوف‌ها، آقا خان کرمانی‌ها، محمدعلی فروغی‌ها و تقی‌زاده‌ها به بهانه آزادی و حریت و مقابله با استبداد، درصدد احیای استعمار مدرن آمریکایی‌ و استبداد کهنه رضاخانی‌اند. البته اساتید و دانشجویان و به تعبیر مقام معظم رهبری، فرماندهان و افسران جنگ نرم هوشیارند؛ به همین دلیل، به توصیه‌های انتخاباتی این چهره‌های نفاق که با بیانیه‌های خود در برابر عدالت و ارزش‌های اسلامی ایستادند، گوش نداده و نمی‌دهند. هفته جاری، یکی دیگر از بیانیه‌های نفاق یعنی: بیانیه یا بهتر بگویم، توهین‌نامه آقای سروش به مقام معظم رهبری است که در سایت‌ها منتشر شد و نگارنده را وا داشت تا از باب تکلیف به تحلیل و نقد آن بپردازد.

آقای سروش

بنا به آنچه به نام تو در سایت‌های اینترنتی منتشر شد که به احتمال قوی و به دلیل نداشتن تکذیبیه از سوی شما و شناختی که از شما دارم، مستند است، از قحطی سال فضیلت و عدالت شکایت کردی و از ذلت و نکبت استبداد دینی شاد گشتی؛ البته ما هم از بی‌فضیلتی و بی‌عدالتی رنج می‌بریم، ما هم با استبداد دینی مخالفیم و از ذلت آن خوشحال؛ از بی‌فضیلتی‌ها، از بی‌ادبی‌های تو به ارزش‌های دینی و مقدسات اسلامی دردناکیم و از اینکه عدالت بر رفتارهای رذلت‌بار تو حکم نمی‌کند، ناراحتیم. بارها متفکران حوزه و دانشگاه به تو گفتند که استبداد دینی همچون هر استبداد دیگری نامیمون و ناپسند است و با مردم‌سالاری دینی و تئوری ولایت فقیه متفاوت است. تو بارها و در سال‌های قبل، این‌گونه سخن‌ها را گفتی و به تو جواب دادند که ولایت مطلقه فقیه با استبداد دینی تفاوت دارد و بارها امام راحل به لیبرال‌هایی مثل شما پاسخ داد که گرفتار مغالطه مفاهیم غربی و اسلامی نشوید؛ حکومت مطلقه در غرب، به معنای استبداد است، ولی ولایت مطلقه اسلامی به معنای اجرای تمام احکام الهی برای همه مردم در حد وسع و توان است. حاکم اسلامی بنابر نصوص دینی، عهده‌دار کشف احکام اجتماعی اسلامی و مدیریت کلان اجرایی آنها است و حاکم مستبد، خود واضع قوانین به نفع فرد یا گروه خاصی است. جناب سروش، چرا به مطالعه کتاب‌های اسلامی و فقهی و کلامی نمی‌پردازی تا با مفاهیم اسلامی آشنا شوی یا اینکه این حقایق را می‌دانی و برای دفاع از لیبرالیسم آمریکایی، حکومت ولایی را به استبداد دینی متهم می‌سازید. آیا برخورد حکومت با افراد اغتشاش‌گر و بحران‌زا در جامعه، استبداد دینی است؟ شاید آقای سروش می‌خواهد معنای آزادی و دموکراسی را با آنارشیسم مترادف بگیرد! آیا برخوردهای امنیتی را که غربیان با مخالفانشان انجام می‌دهند، نیز استبداد می‌دانی؟ چرا برای رضای خدا که شده یک‌بار که شده، دل مبارک شما از ظلم فرانسویان بر ضد زنان محجبه و قتل زن بی‌گناه مسلمان و ستم آمریکایی‌ها بر ضد تبعیض نژادی و جنایت‌های صهیونیست‌ها بر ضد فلسطینیان رنجور نمی‌شود؟

 

آقای سروش

می‌دانی مشکل شما چیست؟ درد شما چیست؟ من به شما می‌گویم: مشکل شما نه تئوری ولایت فقیه و نه حاکمیت دینی مقام معظم رهبری است که بارها به شخص و جایگاه وی توهین کردی و نظام اسلامی و معظم‌له، با سعه صدر، تو را تحمل کرده و آزاد گذاشتند و تو هم، همیشه این آزادی را استبداد معرفی کردی، درد شما حتی قربانیان و زندانیان حادثه اخیر نیست! مخالفت شما با شریعت و دیانت نبوی و رسالت خاتم(ص) است. مخالفت شما با تحقق و اجرای احکام الهی است؛ به همین جهت، حکومت و مردم سالاری دینی را استبداد دینی خواندید؛ البته از مثل حاج فرج دباغی که سال‌هاست کوس ضد نبوت و امامت می‌زند و با تئوری بسط تجربه نبوی به انکار وحی الهی می‌پردازد و آن را تجربه شخصی پیامبری می‌داند و متأثر از عوامل اجتماعی و روانی و فرهنگ زمانه معرفی می‌کند و خطای فراوان به آن نسبت می‌دهد؛ چنین مخالفتی بعید نیست. سروشی که حجیت کلام امام معصوم را نمی‌پذیرد و برای اینکه با دولت وقت مقابله کند، ارزش‌های مهدوی را طعن می‌زند، توهین به ولایت دینی رهبر فرزانه، بسیار سهل و آسان است. چگونه می‌توان انتظار داشت که سروش با نسبی خواندن معرفت دینی در نگاشته قبض و بسط تئوریک شریعت و نسبی خواندن حقیقت وحی و دین در بسط تجربه نبوی و طرح صراط‌های مستقیم و دفاع از مکتب لیبرال در عرصه فرهنگ و اقتصاد و سیاست، مدافع حکومت دینی باشد. پس سروش غرب‌زده و همراه با تئوریسین‌های پنتاگون و سیاه و دارای پارادایم نسبی‌گرا، باید با هر وسیله‌ای که شده با اجرای قوانین جزایی مخالفت کند و باید منافقانه، از اغتشاش‌گران، حمایت نماید و البته و صد البته او باید برای حادثه‌جویان، اشک تمساح بریزد. چگونه کسی که خود را به غفلت می‌زند، حقیقت دینی را انکار نکند؟ مگر همیشه اهل حقیقت در طول تاریخ با غافلان و منافقان روبرو نبودند؛ اینک نیز همه سنت تاریخی تکرار شده است. به تعبیر مولوی در دفتر اول، ستون حنانه از هجر رسول نالید، وقتی که مسندش را تغییر داد و بر فراز منبر رفت. ستون چوبی و جمادی آنقدر شعور داشت که حاضر نشد نخل پر میوه‌ای شود و حیات ابدی و اخروی را به حیات کوتاه مدت دنیوی ترجیح داد. آقای سروش چرا همچون چوب درختی به فکر آخرت خود نیستی؟!

گفت آن خواهم که دایم شد بقاش بشنو اى غافل کم از چوبى مباش‏

آن ستون را دفن کرد اندر زمین تا چو مردم حشر گردد یوم دین‏

تا بدانى هر که را یزدان بخواند از همه کار جهان بى‏کار ماند

هر که را باشد ز یزدان کار و بار یافت بار آن جا و بیرون شد ز کار

آن که او را نبود از اسرار داد کى کند تصدیق او ناله‏ى جماد

گوید آرى نه ز دل بهر وفاق تا نگویندش که هست اهل نفاق‏

آقای سروش

تو که بر نسبی‌گرایی معرفی اصرار می‌ورزی و بر اساس آن، به دامن پلورالیسم معرفتی و اخلاقی و فرهنگی و دینی پناه برده‌ایی، از چه عدالت و فضیلت و اخلاقی دم می‌زنی؟ آیا با نفی معیار معرفت و اخلاق، جایی برای فضیلت و کشف آن از رذیلت می‌ماند؟ چرا گاهی در طرح تحلیل‌های سیاسی و اظهار نظر در باره حوادث اجتماعی، آنقدر عجولانه وارد می‌شوی که مبانی خود را نیز از یاد می‌بری؟ من گاهی با خود می‌گفتم چرا سروش، این همه مطالب از غربیان را بدون استناد به منابع و تئوریسین‌های غربی، به نام خود ارایه و به مخاطبان عرضه می‌کند؟ ولی به یادم می‌آمد که ایشان به نسبیت اخلاق قایل است و نسبی‌گرا هر کار غیر اخلاقی را می‌تواند اخلاقی بداند. شاید شعار فضیلت و عدالت و اخلاق او در این بیانیه، معنای نسبی‌گرایانه داشته باشد که در این صورت، بر عدالت و فضیلت و اخلاق نسبی‌گرای او، اُف باد.

آقای سروش

چرا با اولیای الهی، با اهل معرفت، با مراجع و رهبران دینی که قرن‌هاست دینداری و هدایت مردم توسط توقیع حضرت ولی‌عصر(عج) به دست آنها سپرده شده، با بی‌ادبی و غیر اخلاقی معامله می‌کنی؟ مگر نشنیدی که مولای ما امام زمان(عج) در توقیع شریف فرمود: اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله؟ چرا به ولی امر مسلمین که حجت خدا بر مردم است و مورد تأیید خبرگان مجتهد و مراجع تقلید و علمای حوزه‌های علمیه است و سال‌هاست مملکت اسلامی را از توطئه‌های فرهنگی و نظامی حفظ کرده و برای رضای خدا، شب و روزش در خدمت خلق خداست، فضیلت ستیزی می‌کنی؟ ای دغدغه‌مند اخلاق و فضیلت، معنای مفاهیم ارزشی این است؟ تا کی به این بی‌حرمتی‌ها می‌خواهی ادامه دهید؟ تا کی هتک حرمت به اولیای الهی؟ آقای سروش این تذهبون؟ زمانی آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی به نقد دیدگاه‌های شما پرداخت، با هتک حرمت و توهین جواب دادی؟ آیت‌الله‌العظمی سبحانی، پاسخ عالمانه به دیدگاه وحی‌ستیزانه شما داد، با بی‌ادبی برخورد کردی، به گونه‌ایی که معظم له، ادامه گفتگو را بی‌فایده دانست. مدافع اخلاق و فضیلت، چرا نقدهای متفکر معاصر، علامه آیت‌الله جوادی آملی بر قبض و بسط را نتوانستی تحمل کنی و غیرعالمانه و غیراخلاقی بدان پاسخ دادی؟ چرا با وجود نقدهای شفاهی و کتبی استاد فرزانه و حکیم متأله آیت الله مصباح به جای شرکت در مناظره حضوری، معرکه‌گیری کردی؟ تو که از آزادی بیان دم می‌زنی آیا توهین و هتک حرمت به عالمان و فرهنگیان کشور روا و اخلاقی و فضیلت محور است؟ البته برخوردهای تو در این سال‌های اخیر با بزرگان دیگری همچون ملاصدرا و علامه طباطبایی و استاد مطهری نیز فضیلت‌محور نبوده است، حال تحمل‌ نظام به مرحله‌ای رسیده که با تمام جسارت، به رهبر فرزانه هتاکی می‌کنی و به بهانه دموکراسی، حرمت آزادی می‌شکنی؟ البته در گذشته نسبت به حریم وی بی‌ادبی‌ها فراوان داشتی و دوستان و شیفتگان او، بی حرمتی‌های تو را چون خار در چشم و استخوان در گلو تحمل کردند؟ جناب سروش، رهبری همیشه از افکار امثال شماهای غرب‌زده و باخته و بازنده، روزهای تلخ و سختی را می‌گذراند، رهبری همچون جد بزرگوارش پیامبر اعظم(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، گرفتار آزار و اذیت‌های جریان‌های فکری و فرهنگی منحرف بوده است، جالب است بدانی رهبری همیشه از آزادی و آزاد اندیشی و نهضت نرم افزاری حمایت کرده ولی شما و دوستانتان از ترس رسوایی علمی در میان نخبگان حاضر به گفتگو و نقد و مناظره نشدید، آیا یک بار توانستید به این سؤال پاسخ دهید و نخبگان را قانع کنید؟ آیا قانون در کشورهای غربی همچون انگلستان و آمریکا و آلمان و فرانسه که مقصد و ملجأ و معبد فکری شماست، اجازه توهین و هتاکی به عالی‌ترین مقاماتشان را می‌دهد؟ آیا دموکراسی لیبرال و نئولیبرالیسم که از آن دفاع می‌کنی، اجازه بی‌حرمتی به مقدسات یک کشور را به تو می‌دهد؟ تو با کدام قانون دنیا و حقوق بشر اینگونه هتک حرمت می‌کنی؟ تو که در مؤسسه امام رضا(ع) در سال 68 و 69، تحمل نقدهای برخی شرکت کننده‌ها را نداشتی و آنها را از طریق مدیریت مؤسسه هشدار و تهدید می‌کردی، چگونه از فضیلت و آزادی دم می‌زنی؟ آیا می‌دانی با گرفتن هویت اسلامی و ایرانی از نسل جوان چه تبعات فرهنگی و تاریخی به وجود می‌آید؟ چه می‌کنی آقای سروش؟ به خود بیا! نعمت عمر و استعداد الهی را کفران نکن! توهین‌های شما به بزرگان علم و فرهنگ و دین، مرا به یاد سخن ملای رومی در مثنوی می‌اندازد که می‌گوید:

ترک عیسى کرده خر پرورده‏اى لاجرم چون خر برون پرده‏اى‏

طالع عیسى است علم و معرفت طالع خر نیست اى تو خر صفت‏

رحم بر عیسى کن و بر خر مکن طبع را بر عقل خود سرور مکن‏

طبع را هل تا بگرید زار زار تو از او بستان و وام جان گزار

سال‌ها خربنده بودى بس بود ز انکه خربنده ز خر واپس بود

ز اخروهن مرادش نفس تست کاو به آخر باید و عقلت نخست‏

هم مزاج خر شده ست این عقل پست فکرش این که چون علف آرم بدست‏

چونى اى عیسى ز دیدار جهود چونى اى یوسف ز مکار حسود

خلق را مى‏راند از وى آن جوان تا علاجش را نبینند آن کسان‏

سر به گوشش برد همچون رازگو پس نهاد آن چیز بر بینى او

کاو به کف سرگین سگ ساییده بود داروى مغز پلید آن دیده بود

ساعتى شد مرد جنبیدن گرفت خلق گفتند این فسونى بد شگفت‏

کاین بخواند افسون به گوش او دمید مرده بود افسون به فریادش رسید

جنبش اهل فساد آن سو بود که ز ناز و غمزه و ابرو بود

هر که را مشک نصیحت سود نیست لاجرم با بوى بد خو کردنى است‏

مشرکان را ز آن نجس خوانده‏ست حق کاندرون پشک زادند از سبق‏

کرم کاو زاده‏ست در سرگین ابد مى‏نگرداند به عنبر خوى خود

آقای سروش

کلام آخرم این است که تو با چه مدرکی از خیانت و تقلب انتخاباتی دم می‌زنی؟ تو با چه دلیلی از تجاوز به زندانیان سخن می‌رانی؟ آیا اگر محکمه عدلی بر پا شود با قاضیانی که خود می‌پذیری، می‌توانی این همه ادعای کذب و دروغین را اثبات کنی؟ آیا برخورد قوه قضائیه با این همه تهمت‌ها و بی‌حرمتی‌ها و رفتارهای قانون شکن تو، باز نافی آزادی است؟ آیا آزادی بیان در گفتمان تو، هرج و مرج گفتاری و نفی اخلاق و منطق است که هر چه قلب تاریک و مریضت گفت، بر زبان زهرآلودت جاری می‌کنی؟ باز یادم رفت که تو با مبنای نسبی‌گرایی معرفتی، نه منطقی را می‌پذیری و نه اخلاق معیارمندی را! آقای سروش همه می‌دانند که تو در انتخابات، نیرنگ سبز را همراهی نکردی و رهبران آن را خشونت‌طلب خواندی و از طایفه changeحمایت کردی، حال چه شده است که همچون برخی عناصر تاریخی، پیراهن عثمان می‌گیری و علی را متهم می‌کنی؟! چقدر برای اهدافت از آب گل آلود بهره می‌بری؟ وای از این نفاق مدرن! وای از این دروغ‌های رنگین! وای از این فتنه‌های آخرالزمان! سروش خود هم می‌دانی که حنایت دیگر رنگی ندارد و حتا دوستانت در حلقه کیان نیز در انتخابات به فتوایت عمل نکردند و آرای کاندیدای تو از مرز آرای باطله نیز تنزل کرد! آقای سروش، بخت تو برگشته است نه نظام مقدس اسلامی که درخت آن با خون شهدا روییده است؛ بخت کسی که وحی و نبوت و امامت و مهدویت را انکار می‌کند، رخت بر بسته است؛ بخت کسی که جمع کثیری از نسل جوان را به گمراهی کشاند و آنها را به ترک عبادات و اطاعت الهی و گرایش به کفر سوق داد، برگشته است؛ اما آقای سروش هنوز یک قدم دیگر مانده است تا خدا را هم از مردم بگیری، مرحبا به تو که این‌گونه مقتدرانه در اعتقاد و دین‌ستیزی توانمندی، مرحبا به شیطان که چه جنودی را می‌پروراند و به چه سربازانی افتخار می‌کند ولی به تعبیر قرآن: “به آنان گویند: آنچه را مى‏پرستیدید، کجایند؟ [معبودانى را] به جاى خدا؟! آیا شما را [براى رهایى از آتش‏] یارى مى‏دهند؟ یا از خود مى‏توانند دفع عذاب کنند؟، پس آن بت‏ها و گمراهان [که آنها را مى‏پرستیدند] به رو در آتش افروخته افکنده مى‏شوند، با همه سپاهیان ابلیس، در حالى که در آن [آتش افروخته‏] با هم ستیز و نزاع مى‏کنند [و به بتان‏] مى‏گویند: به خدا سوگند که ما در گمراهى آشکارى بودیم ” آقای سروش، خیلی‌ها در طول تاریخ خواستند نور خدا را با دهان‏هایشان خاموش کنند در حالى که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند. “یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون‏ “

عاقلان را یک اشارت بس بود عاشقان را تشنگی ز آن کی رود

می‌کند تکرار گفتن بی‌ملال کی ز اشارات بس کند حوت از زلال


  
  

"محمد کاظم انبارلویی" در سرمقاله 1390/10/05روزنامه رسالت نوشت:
این روزها شاهد نامه پراکنی شماری از افراد وابسته به جریان روشنفکری به بهانه نقد نظام و رهبری هستیم. وجه مشترک این نامه‌ها هنر و مهارت نویسنده در طراحی دروغ، تهمت و افترا در ظرف اهانت، فحاشی و هتاکی است. این نامه پراکنی‌ها زینت بخش صفحات اول سایت‌های ضد انقلاب، بی‌بی‌سی و رادیو آمریکاست. حجم فحاشی‌ها و هتاکی‌ها به قدری است که حتی از حوصله درج رسانه‌های دشمن نیز خارج است. لذا آنها مجبور می‌شوند این فحشنامه‌ها را خلاصه کنند و قدری از آن بکاهند تا مخاطب تحمل خواندن آن را پیدا کند.

اخیرا عبدالکریم سروش‌ نامه جدیدی نوشته و همان مهارت و هنر فحاشی و هتاکی را به شیوه‌ای دیگر به نمایش گذاشته است.
او سخن از "نقد پذیری" و "آشتی ملی" به میان آورده است. حال آنکه خوب می‌داند ادب نقد و نقادی با فحاشی و ناسزا قابل جمع نیست.

همچنین اگر کسی سر آشتی داشته باشد دهان به ناسزا نمی‌آلاید. نگارنده که در دهه 70 نقدی به آثار قلمی سروش داشتم از سوی وی که اکنون عَلَم نقادی و نقدپذیری را بر دوش دارد حتی یک سطر  پاسخ ندیدم بعدها مجموعه این نقدهارا تحت عنوان "نقدهای بی‌پاسخ" به دست چاپ سپردم.

بهتر آن دیدم در پاسخ به نقد خارج از ادب و نزاکت او و برخی شاگردانش در داخل مطالبی را قلمی کنم شاید در کوچه پس کوچه‌های ذهن وی ذره‌ای انصاف و عدالت مانده باشد تا از بیراهه‌ای که او و دوستانش را که

وقتی قوه خشم وغضب در شما غلبه دارد دست به قلم نبرید

قلم به تهمت و ناسزا می‌آلایند، برگرداند.

1- وقتی قوه خشم وغضب در شما غلبه دارد دست به قلم نبرید. چرا که از شما بر سطور کاغذ مطالبی می‌رود که کمترین نشانه عقلانیت در آن یافت نمی‌شود.

2- وقتی قوه حرص، طمع به قدرت و حب جاه در درون شما غلیان دارد دست به قلم نبرید چرا که مکتوب شما فریاد می‌زند انصاف ندارید و بر سبیل حق نمی‌نویسید. جنود شیطانی در درون شما منزلت شما را از یک "متفکر دینی" و "منتقد حکومت" به جایگاه مزدوران شیطان بزرگ یعنی آمریکا فرو می‌کاهد و مکتوب شما شایستگی آن را پیدا می‌کند که فقط از رادیو آمریکا و رادیو بی بی سی قرائت شود و راهی به رسانه‌های اهل ایمان پیدا نکند.

3- وقتی ایمان به "مدرنیسم" در شما ملکه شده است از این منظر به نقد دین، حکومت دینی و حاکمان دینی همت نگمارید. مدرنیسم شما را به دره کفر، نفاق و الحاد انداخته است و سمومات آن در ذهن و قلب شما باقیمانده ایمانتان را ـ که مدیون معاشرت با علمای دین و آزادگان بودید ـ فاسد می‌کند.

این حالت شما را به فحاشی و هتاکی وا می‌دارد و عقلانیت شما را زایل می‌کند. نقد ولایت فقیه از مسیر فحاشی به ملت و علما و مراجع ممکن نیست. نقد ولایت فقیه از بست‌نشینی در رسانه‌های صهیونیستی و کارت زدن بهنگام در بی‌بی‌سی و رادیو آمریکا برای خوردن یک لقمه نان حرام در نمی‌آید. اعلام جنگ، با ایمان مردم به ولایت فقیه که در جان ملت ایران ریشه‌ای به بلندای تاریخ انبیای الهی بویژه پیامبر اکرم (ص) دارد کار بیهوده‌ای است. این ایمان هر سال در ماه محرم در روزهای عاشورا و تاسوعا

شما ولایت فقیه را در نظام ما که مورد تائید ملت و تائید برگزیدگان ملت در مجلس خبرگان رهبری است نمی‌پذیرید اما ولایت اوباما و آقای کامرون را می‌پذیرید

با گریه مومنین بر مصائب کربلا تجدید می‌شود و با خون مقدس امام حسین (ع) ممهور می‌شود و آمریکایی‌ها نمی‌توانند با هیچ ترفندی از ترفندهای نبرد نرم آن را از بین ببرند.

4- آقای سروش در این نامه اظهار نگرانی کرده است که روزی این آب و خاک به مهلکه و مخمصه بیگانگان افتد. بی‌بی‌سی هم این نگرانی را با آب وتاب واتاب داده است. اگر کمترین تعقل و تامل در این گفتار بود آیا تفوه به چنین سخنی صورت می‌گرفت؟ مگر می‌شود از رسانه بی‌بی‌سی ارگان روباه پیر استعمار و همدست جنایتکار آمریکا اظهار نگرانی کرد که روزی مملکت به مخمصه بیگانگان افتد؟

اگر چنین روزی فرا رسد خصم ما همان آمریکا و انگلیس هستند شما به خاطر دلسوزی برای ملت، رفته‌اید از زبان خصم ملت ایران این نگرانی را ابراز می‌دارید؟! شما با این همه درک و فهم، ولایت فقیه را در نظام ما که مورد تائید ملت و تائید برگزیدگان ملت در مجلس خبرگان رهبری است نمی‌پذیرید اما ولایت اوباما و آقای کامرون را می‌پذیرید و از زبان آنها با ملت ما سخن می‌گویید. شما در روز قیامت در پیشگاه خداوند متعال چگونه پذیرش ولایت کفار و مشرکین را بر عدم قبول ولایت موحدان و احرار عالم توجیه می‌کنید؟! شما رابطه امت و امامت را که از ایران اسلامی کشوری آزاد، آباد، مستقل و پیشرفته ساخته است "استبداد دینی" نام نهاده‌اید، اما رابطه خودتان با آمریکا و انگلیس را که چیزی جز وطن‌فروشی و پشت کردن به ملت نیست با ژست روشنفکری جدید، "آزادی" و "آزادگی" تلقی می‌کنید. این توهین به شعور ملت ما که دماغ ابرقدرت‌ها را به خاک مالیدند نیست؟! این توهین به شعور خودت که بی‌بی‌سی از تو به عنوان "متفکر دینی" یاد می‌کند نیست؟!
آن وقت با همین درک از شعور سیاسی، بر طبل آشتی ملی  می‌کوبید؟!
آیا معنی آشتی ملی یعنی آشتی با آمریکا و انگلیس؟!

آیا معنی آشتی ملی یعنی نادیده گرفتن ستم تاریخی به ملت که از سوی آمریکا و انگلیس طی یک صد سال گذشته صورت گرفته است؟! آیا معنی آشتی ملی یعنی نادیده گرفتن هویت دینی و ملی و رفتن زیر پرچم مدرنیسم و سربازی کردن برای اردوگاه سرمایه‌داری غرب؟! آیا معنی آشتی ملی یعنی اعلام جنگ با ولایت فقیه به عنوان حسین زمان و رفتن زیر خیمه یزید زمان یعنی آمریکا و انگلیس و مدام هتاکی و فحاشی علیه ملت؟!
این هنر و مهارت روشنفکری جدید و وابسته به زعامت سروش و شرکا در حلقه لندن چیز تازه‌ای نیست. شاه و خواهرش اشرف و قبل از آن رضا خان در طول 50 سال سلطنت جابرانه خیلی شرافتمندانه‌تر از این جماعت این مهارت را نشان دادند.
- آیا سروشیسم یعنی اهانت به مقدسات مردم؟
- آیا سروشیسم یعنی فحاشی به منتخبان ملت؟
- آیا سروشیسم یعنی اهانت به مقدسات دینی؟
- آیا سروشیسم یعنی پرستش مظاهر مدرنیسم به قیمت کفر به قرآن و اسلام؟
- آیا سروشیسم یعنی پشت به ملت و خدمت به کارتل‌ها و تراست‌های سرمایه‌داری غرب؟
- آیا سروشیسم یعنی عملگی در ویرانه‌های لیبرالیسم به قیمت وطن‌فروشی؟
- آیا سروشیسم یعنی به حراج گذاشتن شرف و اعتبار روشنفکری ملی و دینی؟
اگر ملت می‌خواست "منطق سروشیسم" را بپذیرد اصلا انقلاب نمی‌کرد. اگر ملت می‌خواست "ایمان سروشیسم" را بپذیرد سرود انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم را در 8 سال دفاع مقدس برای تجدید بیعت با امام حسین (ع) و یارانش را همنوایی نمی‌کرد.
جریان روشنفکری در کشور و نیز خارج کشور سیاهترین روزهای خود را می‌گذراند و اگر به خود نجنبد "ادبیات سروشی" آنچنان آبروی روشنفکری را خواهد برد که بوی عفونت آن سراسر تاریخ روشنفکری ایران و جهان را خواهد گرفت.


  
  

موج هتاکی علیه اسلام، صدای دکتر سروش را هم درآورد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
بازتاب نوشت:

گسترش یافتن حملات و اهانت های برخی ایرانیان که نوعا گلایه های سیاسی از جمهوری اسلامی دارند، به اسلام و اعتقادات اسلامی به جایی رسیده که در رخداد جالبی، دکتر سروش که خود زمانی به زیر سوال بردن برخی اعتقادات اسلامی و شیعی متهم بود، اکنون به انتقاد از این روند هتاکی پرداخته و ایرانیان مخالف را از حمله به اعتقادات اسلامی برحذر داشته است.

به گزارش بازتاب به نقل از منابع اینترنتی، دکتر عبدالکریم سروش، با اشاره به موج رو افزون حمله به مقدسات و توهین به اعتقادات مردم توسط برخی رسانه ها و سایت ها، آن را نوعی "سوء تدبیر" و "سبب پراکندگی نیروها و انرژی" و "رنجاندن توده مردم" ارزیابی کرد و خواستار برخورد  منطقی و شایست? مدافعان اندیش? دینی با هتاکان و حمله کنندگان به اعتقادات مردمی شد.
وی در سخنرانی در دانشگاه IIT به تحلیل حملات رو به گسترش به اسلام پرداخت.
 وی با بیان اینکه "از زمان ظهور اسلام، و همچنین بعد از ورود آن به ایران، کسانی بوده اند که آنرا قبول نکرده و نپسندیده اند، اما به تدریج ایرانیان به این کیش در آمدند و تمامی ایران در طی هزار سال، به اجرای دستورات این کیش روی آورد و در نهایت سنت های نظری و عملی نیز بر این دیانت بنا نهاده گردید"، خاطرنشان ساخت: "حتی فیلسوفان و عارفان و بزرگان ما – همانند ابن سینا، بیرونی، مولوی، ملاصدرا، سهروردی و ...- که تنها در بعد ملی نبوده و جهانی هستند نیز، همگی از دل و عمق این سنت و اندیشه برخاسته اند. "
 وی خاطرنشان کرد: "سالهای اخیر دغدغ? من این بوده تا به ایرانیان خارج از کشور بگویم، دشمن ما و دشمن آنها اسلام نیست و هدر دادن نیروها برای مبارزه با اندیش? دینی، نواختن شیپور از سر گشاد آن است و همین سبب ایجاد نگرانی نسبت به آیند? ایران شده، درحالیکه باید بکوشیم قوایمان هدر نرود و انرژی ایرانیان به جای پراکندگی، تجمیع شود."
 وی با اشاره به ایرانیانی که در خارج از کشور تمام کوشش خود را صرف مبارزه با اسلام می کنند، خاطرنشان کرد: "این اقدام حتی از جنب? سیاسی نیز، نتیجه بخش نیست و سبب موفقیت ایرانیان نخواهد بود."
 سروش تاکید کرد: "شاید بتوان گفت به اندازه ای که در این چندین سال - در بیرون از ایران – حملات موهن به اسلام شده، در طول تاریخ به هیچ دینی اینگونه حمله و توهین نشده است. چه الفاظ و حملات رکیک، چه برخی موارد که ظاهرا نقد است، اما زخمی بر دل و اعتقاد مسلمانان است."
وی این حملات را "سوء تدبیر" و "سوء سیاست" و بی نتیجه خواند و تصریح کرد: "اگر فردا ایران تغییری کرد و دوستان قصد بازگشت به کشور را داشته باشند، چگونه می توانند با مردمی که به اعتقادشان توهین کرده اند، رو در رو شوند."
 عبدالکریم سروش تاکید کرد که حتی از جنب? سیاسی نیز، حمله کنندگان و توهین کنندگان به اعتقاداتِ مردم مسلمان ایران، باید بیندیشند که "عملشان سوء تدبیری بیش نیست و بهتر است که با مردم از رهگذر دوستی و عدم رنجاندن برخورد کرد و وارد شد. و نگذاریم نفرت برای آینده گسترش یابد و یک عقل سلیم نیز این را می گوید که به اندیشه و اعتقاد یکدیگر حمله و توهین و تمسخر نکنیم."
 این پژوهشگر دینی با اشاره به حملاتِ رو به گسترش برخی افراد به مقدسات، و همزمان تلویزیون ها و سایت های متعددی که توهین به اعتقادات مردم و تمسخر مسلمانان را سرلوحه کار قرار داده اند، تاکید کرد: "با این وجود، یک تلویزیون تاسیس نشده است که به اندیشه های سکولار حمله و توهین کند."
 وی با ابراز نگرانی نسبت به "آیند? پریشان کشور، به دلیل موج رو به گسترش حمله به مقدسات"، همزمان خواستار برخورد اعتدالی حامیان اندیش? دینی و برخورد صحیح و شایسته با حملات وارده و فزاینده به اسلام شد و تاکید کرد: "ما برای فردای ایران، دیگر توان انتقام گیری و به روی هم تیغ کشیدن و زخم های تازه و نفرت های جدید ایجاد کردن و حمله به یکدیگر را نداریم و نخواهیم داشت."


90/12/6::: 10:18 ص
نظر()
  
  


کد خبر: 217675 تابناک
تاریخ انتشار: 17 دی 1390 - 15:26
در پی فراخوان محمد نوری‌زاد برای ارسال نامه‌های انتقادی به رهبر معظم انقلاب اسلامی، از عبدالکریم سروش هم نامه‌ای در فضای مجازی منتشر شد.

به گزارش برهان، متن زیر که از سوی دکتر محمد قربانی؛ عضو هیأت علمی دانشگاه ارومیه خطاب به عبدالکریم سروش نگاشته شده، پاسخی است مختصر و تنها از باب به تأمل واداشتن عبدالکریم سروش ...

 جناب آقای دکتر سروش، اخیراً نامه‌ای از جنابعالی در فضای مجازی منتشر شد که خاطر مرا پریشان کرد، که نه برای خود، بلکه بیشتر برای شما
حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی ترا / تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود

خطاب به رهبر انقلاب اسلامی مرقوم نموده‌اید که «به عین الیقین، پایان دولت سحر مدت شما را نزدیک می‌بینم.» خاطرتان هست که این ذکر دایم و ورد وارد همه سرکردگان ینگه دنیاست، چه زمان حیات مبارک «حضرت روح الله » و چه الان در دوران نائبش «سید علی.» و چه عجب که آرزوی شما با رؤیای آنان در هم آمیخته است. نکند سر نهانی این وسط باشد که حتما هست و...

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند / چون به خلوت می روند آن کار دیگر می‌کنند

فرموده‌اید «جاروب انصاف، خانه قدرت را از خاشاک ستم بپیرایید.» جناب آقای سروش، در این مدت که در فرنگ به سر می‌برید حتماً خبری از اوضاع و احوال عالم دارید. از عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین، یمن، بحرین، مصر، لیبی و ... و یا حتی در مقابل منزلتان دیده‌اید که عده‌ای علیه همان نظام سرمایه‌داری می‌شورند و شعار می‌دهند و به اصطلاح جنبش اشغال وال استریت راه انداخته‌اند‌. شده است جمله‌ای‌، بل کلمه‌ای از دهان مبارک شما خارج شود که این چه بساط ظلمی است که ظالمان در دنیا علم کرده‌اند‌؟
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
یا نکند شما به مدد طعام و شرابی که از صدقه سر همان ظالمان و گردنکشان نصیبتان شده است، زبان در کام فرو برده اید و بلکه تأیید هم می‌فرمایید. این همه «انسان» در غزه و لبنان، در عراق و افغانستان، در یمن و بحرین و ... مثله و تکه تکه شدند توسط همانانی که زیر بیرقشان سینه می‌زنید، صدایی و آهی از شما بر نیامد تا چه رسد فریاد. دست به قلم شده‌اید و رگ گردن کلفت کرده‌اید که ای داد، ای هوار که در ایران چنین و چنان!


گوییا باور نمی‌دارند روز داوری / کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند


«ایام که می‌گذشت ... که قصه وحی و نبوت پیش آمد ... به قدر مقدور شوخ‌های شبهه را از رخسار رسالت زدودم و حقیقت کلام خدا را که همان کلام محمد(ص) است، بازنمودم.»


بلی شما در زمستان 1386 در مصاحبه رادیو هلند، به رد وحیانی بودن قرآن پرداختید. گرچه پیشتر این مباحث را در کتاب «بسط تجربه نبوی» و نیز «قبض و بسط تئوریک شریعت» با اندکی تفاوت مطرح کرده بودید. حتماً می‌دانید قبل از شما نصر حامد ابوزید – روشنفکر غرب‌گرای مصری- در کتاب «مفهوم النص؛ دراسه فی علوم القران» که در سال 1990 توسط مرکز الثقافی العربی در بیروت چاپ شد، همین مطالب را عیناً مطرح کرد و یا دیگرانی از جمله محمد آرغون، مقیم فرانسه و ... و یا حتی برخی از این شبهات در طول تاریخ طرح شد و توسط اندیشمندان مسلمان پاسخ داده شدند.
بعد از طرح این مباحث از ناحیه شما، برخی از اهالی علم از جمله حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، استاد بهرام پور، استاد بهاالدین خرمشاهی، حتی آقای عبدالعلی بازرگان و دیگران دست به قلم برده و از در ارشاد و اصلاح با شما سخن گفتند و به نقد آنچه سخن رانده بودید، قلم دواندند، جواب شما چه بود؟


ظاهراً به مولانا علاقمندی و اشعار وی را سخت قول می نمایی، نمی دانم، شاید. برای جنابتان از وی می‌نویسم و اگر به مذاقتان برخورد، دلتان مکدر شد و غضبناک؛ حدیث حقیر نیست، شعر مولوی است:


تا قیامت می‌زند قرآن ندا / ای گروهی جهل را گشته فدا


من کلام حقم و قایم به ذات / قوت جان جان و یاقوت زکات


سیاهه نموده‌اید که «ولایت فقیه نه شرعا اعتبار دارد، نه عقلا و کثیری از فقها و عقلا با آن مخالفند.» متاسفم از اینکه فرمایشات! شما آنقدر آمیخته به بغض و کینه است که کوچکترین توجهی به اصول اولیه علمی مساله ندارید و بی محابا به پیش می‌تازید.


خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ(سوره بقره/آیه 7)


آقای سروش حداقل کتاب «دراسات فی ولایه الفقیه» آقای حسینعلی منتظری را مطالعه می‌فرمودید یا کتب آقای دکتر محسن کدیور را در این رابطه می‌دیدید. اینان که جزو یاران و رفیقان شما هستند. مساله ولایت فقیه، آنقدر مساله بدیهی و روشنی است که حضرت امام خمینی(س) فرموده‌اند که تصورش، موجب تصدیق آن می‌شود.


بر خلاف نظر شما تمام فقهای معاصر از جمله حضرات آیات عظام سیستانی، وحید خراسانی، مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی، نوری همدانی و حتی متوفیان اخیر حضرات آیات عظام بهجت، شیخ جواد تبریزی، گلپایگانی، مرعشی نجفی و .. . معتقد بدان بوده‌اند. قدری تأمل بکنید و دل را از کینه و حقد دور بدارید و عقل را آزاد سازید، به طرفه العینی می‌فهمید که امکان عمل به اسلام بدون تأسیس حکومت اسلامی و تحقق ولایت فقیه، امری محال و غیر ممکن است.

دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی / که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود


آقای سروش، متاسفانه با این افاضات،بدیهی ترین مسائل را هم انکار می‌کنید. چشم خود را با انگشت کین کور کرده‌اید تا آفتاب را نبینید.


نوشته‌اید «با خود می‌اندیشم که تفاوت من با شما در کجاست. هر دو ایرانی و مسلمانیم و در دعوی متابعت از پیامبر عزیز اسلام هم داستانیم و ... .» فراست چندانی نمی‌خواهد که اختلاف عمیق شما را با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، دریافت. شما حلقومتان را به کسانی اجاره داده‌اید که صدایشان بر هموطنانتان کلفت می‌کنند. شما برای کسانی قلم می‌زنید که هنوز از انگشتانشان خون جوانان، مردان، زنان و کودکان ایران، لبنان، عراق، فلسطین، افغانستان، بوسنی و ... می‌چکد.

بلی شما فرق دارید، خیلی هم فرق دارید! سر بر آستان شیطان و پست از شیطان، هنری نیست که به آن افتخار می‌کنید و گردن فراز. سجده بر آمریکا و اذنابش عین بی هنری است.

بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش / که بنده را کس نخرد به عیب بی‌هنری

آورده‌اید که «می‌گویید سپاه پاسداران هست، بلی هیچ شهی چون تو این سپاه ندارد... .» با شما موافقم که هیچ کشور و ملتی به مانند ما «سپاهی» ندارد که ایمان و اطمینان در دل ملتش کاشته و رعب و وحشت در وجود سلطه گران انداخته باشد. اگر شما و امثال شما دهان به تأیید سپاه، بسیج، ارتش و ... بگشایید، معلوم می‌شود که اینان در انجام وظایف قصوری کرده‌اند و صد البته اگر مذمت و فحاشی، نثارشان کرده باشید، حقانیت و صحت عمل به تکالیفشان بر ملت ما مکشوف می‌شود. حتماً می‌دانید که این سنجه و میزان را مرادمان «روح خدا؛ خمینی» به ما آموخته است.
من نیز برای جنابتان می‌نویسم «سعدی گفت دو چیز حاصل عمر است: نام نیک و ثواب. شما هم برای نام نیک این جهان و پاداش کلان آن جهان، در این "وجیزه حقیر" به عین عنایت بنگرید. ابراهیم نبی از خدا نام نیک می‌خواست: "وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ" شما هم که از نام نیک نمی‌گریزید. برگردید به آغوش ملت و در این روزهایی که دهه شصت زندگیتان هست، «سروش مردم » خود باشید. مردم ما «کریم»‌ اند. تا حال اگر «کریم سروش» بودید، بگذارید از این به بعد شما «سروش کریم» ببینیم. گرچه دیر شده است ولی اگر بخواهید شدنی است.
صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را / خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی
من و امثال من و در کار و قال شما عیوب بسیار می‌بینیم که اگر بنویسیم مثنوی هفتاد بل هفتصد من کاغذ می‌شود. پروای حقیقت و فضیلت مرا به این می‌خواند که داروی تلخ و زهرفام نقد و انذار را در کام شما بچشانم.
زان حدیث تلخ می‌گویم ترا / تا ز تلخی‌ها فرو شویم ترا
نوکری اجانب، قدر و منزلتی ندارد. حریر و دیبای قوم خود بپوشید که زربفت است و دلربا. آنان امثال شما را بسیار فریفته و دشمن ملتشان ساخته است، اگر اندکی کتب تاریخی را تورق فرمایید خواهید دید که در تاریخ ملل، «سروش ها» زیادند و چه خیانت ها و خباثت ها در حق مردمانشان کرده‌اند. کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» جلال آل احمد می‌تواند برایتان مفید باشد.
بس کنم گر این سخن افزون شود / خود جگر چبود؟ که خارا چون شود(*)

 


 


  
  

به نام خالق هستی

 دوستان سلام همانطور که در مطلب قبلی عنوان شد در حال گرد آوری پاسخهای عالمان وفرهیختگان به هتاکیها و شبه سازی های عبدالکریم سروش یا همان  حسین حاج فرج دباغ هستم . لذا برخی از پاسخها شاید بدون لحاظ شدن تقدم و تاخر  و نظم تاریخی  مطالب به نظر برسد  ولی به ذهنم رسید  لازم است مرجعی برای این پاسخها فراهم کنم لذا خرده گیری احتمالی شما برای قدیمی بودن مطالب به حق است از دوستان انتظار میرود که در هدف یاد شده وبلاگ این حقیر رو یاری کنند

پاسخ آیت الله مکارم به هتاکی سروش

    پس از آنکه آیت‌الله سبحانی از علمای قم طی 2 نامه تفصیلی به ادعاهای اخیر سروش درباره قرآن کریم و وحی پاسخ گفت، آیت الله نوری همدانی این ادعاها را بدتر از نوشته سلمان رشدی خواند و پاسخ های متعدد دیگری نیز از سوی کارشناسان اسلامی در پاسخ به سروش انتشار یافت، آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع عظام تقلید نیز در پاسخ به سوال مرکز پژوهشگاه قرآنی امیرالمومنین (ع) قم در این زمینه به تفصیل پاسخ گفت.

    به گزارش رجانیوز، در این سوال آمده است: "چه می فرمایید درباره کسی که خود را مسلمان و معتقد به قرآن می‌داند ولی جسورانه معتقدات عمومی مسلمین را درباره قرآن مورد حمله قرار داده و می‌گوید: قرآن مجید مستقیماً از سوی خدا نیست بلکه خداوند حضرت محمد(ص) را با آن روح متعالی آفریده و قرآن تراوش روح اوست «خداوند همچون باغبانی است که درخت میوه‌ای می‌کارد و آن درخت میوه می‌دهد، قرآن میوه شجره وجود پیامبر است» و در جای دیگر می‌گوید: «محمدی بودن قرآن سخنی است کاملاً معقول و مبرهن» و اضافه می‌کند: «چه فرقی می‌کند که بگوییم وحی خدا از تلاطم و جوششی در شخصیت پیامبر رخ می‌دهد و "خود برتر" پیامبر با "خود فروتر" او سخن می‌گوید البته همه اینها باذن‌الله صورت می‌گیرد».

    و در جای دیگر می‌گوید: «آن وحی از خدایی است که در میان آدمیان نشسته! و از آدمی است پر از خدا شده! و لایه‌هایی برای وجود پیامبر قائل می‌شود! و می‌گوید که "لایه‌ای" در گوش "لایه دیگر" راز می‌گوید!».

    سپس جسارت را به اینجا رسانده که می‌گوید: «خدا بحر وجود خود را در کوزه کوچک شخصیتی به نام محمد بن عبدالله (ص) می‌ریزد و لذا همه چیز یکسره محمدی می‌شود. محمد عرب است لذا قرآن هم عربی می‌شود و در حجاز و در میان قبایل چادرنشین زندگی می‌کند لذا بهشت هم گاه چهره عربی و چادرنشینی پیدا می‌کند. «حور مقصورات فی الخیام» (الرحمن آیه 72)» و نیز می گوید: «قرآن هم به تبع احوال پیامبر پستی و بلندی می گیرد». آنگاه که پیامبر حال بهتری دارد، فصاحت اوج می‌گیرد و آنگاه که در حال دیگری است، فرو می‌نشیند و در همه جا از اشعار "عارفی صوفی مشرب" یعنی مولوی برای توجیه سخنان خود کمک می‌گیرد.

    سرانجام جسارت را به حد اعلی رسانده و می گوید: «اما قصه ورود خطا در قرآن و علم پیامبر؛ غرض از خطا مطالبی است که از دیدگاه بشری خطا محسوب می‌شوند یعنی ناسازگار است با یافته‌های علمی بشر!» سپس به زعم خویش به سه مورد از این خطاها اشاره می‌کند: «مساله هفت آسمان در قرآن، شهاب ثاقب (رجوم الشیاطین) و جنون بر اثر تماس شیاطین و نتیجه می‌گیرد که علم و دانش پیامبر در غیر دانش دینی، هم طراز دانش مردمان روزگار وی بوده است (والعیاذ بالله خطاهای او از اینجا ناشی شده است)».

    درباره چنین اعتقاد و گوینده‌اش چه می فرمایید؟"

    پاسخ آیت‌الله مکارم شیرازی صاحب تفسیر مشهور "نمونه" به سؤال مطروحه به این شرح است:


    "بسم الله الرحمن الرحیم


    به یقین این‌گونه سخنان هیچ‌گونه سازگاری با متون اسلامی به خصوص قرآن مجید ندارد و دانسته یا ندانسته جسارت عظیمی به قرآن مجید و پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) است و قداست قرآن را زیر سوال می‌برد. در اینجا توجه شما عزیزان را به چند نکته ضروری می‌دانم:

    1- سرچشمه این تفکر انحرافی -که تازگی هم ندارد-، دو چیز است:


    الف) فرو رفتن در افکار صوفیانه افراطی و تاثرپذیری از مساله "حلول و اتحاد" صوفیان آن گونه که در عبارات بالا و تعبیرات فوق نیز نمایان است که وجود پیامبر (ص) را پر از خدا می پندارند و مانند آن.


    ب) ناتوانی در برابر تفسیر بعضی از آیات قرآن مجید مانند آیات مربوط به هفت آسمان و رجوم الشیاطین و امثال آن و پنداشتن ناسازگاری آن با علوم روز، و این به آن می‌ماند که انسانی که بر اثر نقص اطلاعاتش گوشه دیوار قصر باشکوهی را ناموزون می‌بیند، برخیزد و بخواهد آن قصر را از بیخ و بن ویران کند!


    2- مفهوم این سخن که قرآن مجید مستقیماً از سوی خدا نیست -العیاذبالله- تکذیب پیامبر (ص) است زیرا:


    الف) در 10 آیه از قرآن مجید می خوانیم: "تنزیل من رب العالمین" (واقعه ، آیه 88) "تنزیل الکتاب من الله العزیر الحکیم" (زمر ، آیه 1) و...


    اگر قرآن جوشیده از درون روح پیامبر(ص) است، چگونه آن را با این صراحت به خداوند متعال نسبت می‌دهد. آیا این تکذیب پیامبر (ص) نیست؟!


    آیا همین که خداوند آفریننده اوست، مجوز تعبیر"تنزیل من رب العالمین" می‌شود؟ اگر این گونه است، پس چه مانعی دارد که بگوییم تمام اشعار حافظ و سعدی از سوی خداست زیرا خداوند آفریننده آنهاست!


    اضافه بر این، آیا خدا قادر نیست که مستقیماً وحی خود را به پیامبرش نازل کند و حتما باید از این راه وارد شود؟


    ب)در ده ها آیه از قرآن مجید آمده است ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم یا قرآن را برای این نازل کردیم که مردم را از "ظلمات" به سوی "نور" هدایت کنی (ابراهیم، آیه 1) یا با صراحت دستور می‌دهد آنچه را بر تو نازل کردیم، ابلاغ کن که اگر نکنی رسالت خدا را انجام نداده‌ای (مائده، آیه 67)


    آیا این آیات، هرگز با جوشیدن قرآن از درون پیامبر سازگار است؟ آیا پیامبر خودش به خودش مأموریت می‌دهد و خودش را تهدید می‌کند؟


    ج) در بیش از 300 آیه قرآن مجید، خطاب به پیامبر (ص) آمده است: "قل" (بگو) آیا پیامبر(ص) خودش به خودش می‌گوید بگو؟! و مأموریت می‌دهد؟! یا همه این ها کلام خدا و مأموریت الهی است. مختصر تأملی در آیات قرآن، جای تردید نمی‌گذارد که قرآن می‌فرماید که همه این آیات مستقیماً از سوی خداوند بر پیامبر (ص) نازل شده نه از فکر او جوشیده و نه پیامبر (ص) به منزله یک بلندگوست بلکه روح عظیم او قادر به تحمل دریافت وحی از سوی خداوند بزرگ بوده است.

    د) بارها می‌شد که نزول وحی تأخیر می‌افتاد و پیامبر (ص) در فشار دشمنان قرار می‌گرفت و در انتظار نزول وحی می‌نشست. از جمله در داستان تغییر قبله از بیت‌المقدس به سوی کعبه که قرآن می‌فرماید: "قد نری تقلب وجهک فی‌السماء..." ما دیدیم پیوسته به سوی آسمان می‌نگری (و در انتظار وحی الهی هستی، اکنون به تو اعلام می‌کنیم) ما تو را به سوی قبله‌ای باز می‌گردانیم که از آن خشنود شوی (بقره، آیه 144). آیا پیامبر(ص) خودش در انتظار خویش می‌نشست یا "لایه‌ای" از وجود او، منتظر "لایه" دیگری بود؟ این به طنز شبیه‌تر است تا به یک واقعیت!



    هـ) در آیه مباهله خداوند به پیامبر(ص) دستور می‌دهد که اگر مخالفان در برابر دلایل علمی تو سر تسلیم فرود نیاوردند، آنها را دعوت به مباهله کن (آل‌عمران، آیه 61) آیا پیامبر(ص) به خودش دستور مباهله می‌دهد و از این صریح‌تر این که گروهی به پیامبر(ص) پیشنهاد کردند که قرآن را تغییر دهد و نکوهش از بت‌های آنها نکند. آیه نازل شد و فرمود: "قل ما یکون لی أن ابدله من تلقاء نفسی ان اتبع الا ما یوحی الی إنی اخاف إن عصیت ربی عذاب یوم عظیم" من هرگز نمی‌توانم از پیش خود قرآن را تغییر دهم. من تنها از وحی که بر من می‌شود، پیروی می کنم". (یونس ، آیه 15)


    خلاصه این که یا باید پیام روشن این آیات را پذیرفت و یا العیاذبالله باید با مشرکان مکه هم‌صدا شد و گفت: "افتری علی الله کذبا، او فقط افترا به خداوند می بندد".(مومنون ، آیه 38)


    3- این تعبیر زشت که "فصاحت قرآن بر حسب حالات پیامبر(ص) تغییر می‌کند، هرگاه روح پیامبر(ص) در اوج باشد، قرآن فصیح‌تر می‌شود و اگر نباشد فصاحت کمتر خواهد شد مانند اشعار شعرا" آیا این سخن قداست و الهی بودن قرآن را به کلی زیر سوال نمی‌برد و در سر حدّ اشعار شاعران تنزل نمی‌دهد که گاه ذوق آنها گل می‌کرد و بهترین اشعار را می‌سرودند و گاه که چنین نبود اشعار عادی!


    4- از آن زشت تر این که گفته شود آیات قرآن حتی در مسایلی مربوط به معاد و نعمت‌های بهشتی رنگ و صبغه عربی داشته است که مفهومش این است "حور مقصورات فی‌الخیام" (الرحمن، آیه 72) واقعیتی ندارد بلکه معلول برداشت پیغمبر(ص) از طرز زندگی قبیله و عشیره او است!


    با این گونه سخنان، چه اعتباری برای قرآن باقی می‌ماند و چرا بدون آگاهی از قرآن هر چه بر قلم آنها جاری شد، می‌نویسند و به نتایج آن نمی‌اندیشند؟!


    5- از همه زشت‌تر و تنفرآمیزتر، نسبت خطا دادن به قرآن مجید و پیامبر(ص) در مسایل مربوط به "دانش‌های غیردینی" است که گفته شود چون علم پیامبر(ص) در مسایل طبیعی و... فراتر از علم زمان خودش نبود، بنابراین آیاتی که در آن سخن از این علوم به میان آمده، ممکن است آلوده به انواع خطا باشد که با پیشرفت علوم خلاف آن اثبات شده است.


    اگر -العیاذ بالله-، احتمال خطا حتی در یک آیه از آیات قرآن راه یابد، دیگر چه کسی می‌تواند به عنوان وحی آسمانی بر سایر آیات آن تکیه کند؟ چرا کسی که دم از اسلام می‌زند و خود را مسلمان و پایبند به احکام اسلام می‌شمرد، این گونه بی‌محابا به قرآن نسبت ناروا می‌دهد و به آثار شوم گفته‌های خود فکر نمی‌کند؟


    بزرگان علمای شیعه تاکید می‌کنند که معصوم بودن پیامبر(ص) و امامان (ع) از خطا از آغاز عمرشان حتی قبل از نبوت و امامت شروع می‌شود تا هرگز پایه اعتماد مردم بر اثر دیدن خطا از آنها متزلزل نشود (ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا).

    بلکه به عکس، ما در آیات فراوان مطالبی می‌بینیم که کاملاً فراتر از علوم زمان آن حضرت بوده است. اولاً قرآن می گوید: "لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید". هیچ امر باطلی نه امروز و نه بعد از آن، دامان قرآن را نمی‌گیرد (زیرا) از سوی خداوند حکیم و حمید نازل شده است" (فصلت، آیه 42)

    ثانیاً: این نکته شایان دقت است که به هنگام نزول قرآن، هیأت بطلمیوس بر تمام محافل علمی دنیای آن روز حاکم بود و مطالب آن "ماه" و "خورشید" را در دل افلاک که مانند طبقات پیاز روی هم قرار داشتند، میخکوب می‌دانستند و می‌گفتند افلاک پوست پیازی حرکت می‌کند نه ماه و خورشید. در حالی که قرآن مجید در آن روز طبق آیه 40 سوره یس، خورشید و ماه را در فضا "شناور" شمرده و می‌فرماید: "وکل فی فلک یسبحون" این حقیقتی است که بعد از هزار سال برای دانشمندان هیأت کشف شد و آن روز کسی از آن خبر نداشت.

    و نیز بر طبق هیأت بطلمیوس، زمین مرکز عالم و ثابت و بی‌حرکت بود، در حالیکه قرآن برای آن، حرکت سریع و بی سر و صدا همچون حرکت ابرهای آسمان قائل است و می‌گوید "و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمر مر السحاب. صنع الله الذی اتقن کل شیء إنه خبیر بما تفعلون" (نمل، آیه 88) کسانی که گمان می‌برند آیه مربوط به دگرگونی‌های آستانه قیامت است، سخت در اشتباهند زیرا سخن در آیه از اتقان و نظم این جهان است نه به هم خوردن جهان.

    حرکت زمین مطلبی است که بعد از هزار سال از نزول قرآن ثابت شد، با این حال، چگونه به خود اجازه می‌دهند که اگر به فرض بعضی از آیات قرآن را ناسازگار با دانش روز دیدند (که حتماً چنین نیست و در تفسیر آن را ثابت کرده‌ایم) جسورانه سخن از خطای قرآن و خطای پیامبر(ص) به میان آورند؛ همان قرآنی که به گفته رسول‌الله(ص) دریای بیکرانی است که شگفتی‌هایش احصا نمی‌شود و مطالب بدیعش کهنه نمی‌گردد. (لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه) و به گفته امیرمؤمنان(ع) در نهج‌البلاغه، بهار دلها و چشمه‌های جوشان علم در آن است (فیه ربیع‌القلب وینابیع العلم) زهی بی‌انصافی!

    چرا در زمانی که دشمنان اسلام در غرب، قرآن و پیامبر اکرم(ص) را هدف تیرهای هتک و افترا و توهین قرار داده‌اند، در داخل نیز سخنانی گفته می‌شود و قداست آن بزرگوار و قرآن را زیر سوال می‌برد.

    به هر حال لازم است از گفته‌های خود توبه نموده و عذر تقصیر به پیشگاه خداوند و قرآن بیاورد و برای جبران بکوشد. خداوند همه را به راه راست هدایت فرماید."

http://www.rajanews.com/News/?26785


90/12/2::: 11:12 ص
نظر()