سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از ایمان پرسیدند ، فرمود : ] ایمان ، شناختن به دل است و اقرار به زبان و با اندامها بردن فرمان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :0
کل بازدید :9213
تعداد کل یاداشته ها : 21
103/8/26
6:55 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
آنتی سروش[1]
وقاحتهای سروش در انکار حقایق شریعت و هتاکیهای سلمان رشدی ایران موجب شکل گیری این وبلاگ است مدافعان دین و نبوت مطالب خود را درباره این سخنگوی شیطان ارسال کنند تا با نام خودشان در وبلاگ ارائه گردد

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
بهمن 90[2] اسفند 90[5]
حداد عادل منتشر کرد:
پاسخی به تهمت های عبدالکریم سروش
این ادعا بر پایه چه واقعیاتی بنا شده است
تاریخ انتشار : دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 18:20
 
عبدالکریم سروش سال‌هاست به من و بسیاری دیگر ناسزا می‌گوید و من، اگرچه سال‌هاست درقبال ناسزاهای او سکوت کرده‌ام، این بار می‌خواهم سکوت خود را بشکنم.
به گزارش سرویس فرهنگی جهان، دکتر غلامعلی حداد عادل، امروز (30 بهمن) در سایت شخصی خود طی مطلبی با عنوان "پاسخی به تهمت ها" و در اشاره به برخی اظهارات و مکتوبات عبدالکریم سروش نوشت:

 
عبدالکریم سروش سال‌هاست به من و بسیاری دیگر ناسزا می‌گوید و من، اگرچه سال‌هاست درقبال ناسزاهای او سکوت کرده‌ام، این بار می‌خواهم سکوت خود را بشکنم.

او، در تاریخ 23 آبان ماه 1391، مقاله‌ای تحت عنوان «بیا کاین داوری‌ها را به نزد داور اندازیم» نوشته و توضیح داده است که «این یادداشت به مناسبت روز جهانی فلسفه، به مأموریت جدید پوپرستیزان در ایران می‌پردازد». مقاله سروش مفصّل است و یکسره به فحّاشی و ناسزاگویی به دکتر رضا داوری اردکانی اختصاص دارد، که چرا «پوپرستیزی» کرده و از روشنفکری دینی انتقاد می‌کند.
 
وی، در ادامه مقاله، یکی از جرم‌های دکتر داوری را این دانسته که:
 
«رساله‌های عدیده دکتری را هم نظارت (بل نظاره) می‌کرد و «فیلسوف» می‌پرورد و تحویل مجلس شورا و شورای انقلاب می‌داد. [2]»
 
و در پایان مقاله، در مقابل عدد [2] پی‌نوشتی آورده و گفته است:
 
«[2]. کسانی چون علی لاریجانی و غلامعلی حداد عادل. از این دو شاگرد، یکی علی لاریجانی (رئیس کنونی مجلس) ...[1] است دیگری غلامعلی حداد عادل (رئیس سابق مجلس) که می‌خواست کسی و چیزی بشود، اما نتوانست. کاش به تدریس در دبیرستان قناعت می‌ورزید و پای طمع را از گلیم طاقت درازتر نمی‌کرد. سال‌ها در ابتدای انقلاب، گوشه گرفت و در پستو نشست و انشاهایی به نام کتب درسی علوم اجتماعی نوشت. سپس در میدان ظاهر شد و بخت خود را در انتخابات مجلس دوره ششم آزمود. با مدد و نصرت آقای جنتی، و با ابطال 700 هزار رأی علیرضا رجایی (زندانی مظلوم) وی به گرم‌خانه مجلس راه یافت و پستی بر دیگر پست‌هایش افزود. وی همچنین، کتاب فلسفه کانت نوشته یوستوس هارتناک را که دانشجویش (علی حقّی) ترجمه کرده و به منزله رساله فوق لیسانس به او تحویل داده بود، به نام خود چاپ کرد و به بازار فرستاد. (این کتاب اکنون به نام خود علی حقی هم در بازار وجود دارد.)
 
وی که از بی‌تألیفی و سترونی زودرس علمی سخت در رنج است و حتی یک مقاله تألیفی‌ـ‌تحقیقی در باب کانت، که مدعی تدریس فلسفه اوست، ننوشته است، در سایت الکترونیکی‌اش مجلدات بسیار دانشنامه جهان اسلام را (که ویراستار صوری آن بوده است) در عداد تألیفات خود آورده است! او همچنین در مقام ریاست مجلس شورای اسلامی، قطعاتی از ترجمه قرآن مجید را که خود تهیه کرده است، با فروتنی تمام روزبه‌روز در مجلس قرائت می‌کرد. مناصب و مقامات او در جمهوری اسلامی از بام چرخ برتر می‌رود واگر تا دیروز با «فرح» می‌پرید امروز از فرح می‌پرد: استاد دانشگاه، نماینده مجلس، رئیس مجلس، مشاور مقام رهبری، رئیس فرهنگستان ادب، رئیس پژوهشکده تاریخ علم، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، رئیس دانشنامه جهان اسلام، رئیس بنیاد سعدی‌شناسی...»
 
???
 
من در این نوشته در باب آنچه سروش درباره دکتر داوری گفته سخنی نمی‌گویم؛ همچنین نمی‌خواهم از جانب دکتر لاریجانی یا سایر کسانی که وی در این نوشته به آنها تاخته حرفی بزنم یا دفاعی بکنم؛ قصد ورود به مباحث دینی و فلسفی و ایدئولوژیک هم ندارم و درباره داوری و فردید و پوپر و دیگرانی که نامشان در آن مقاله برده شده سخنی نخواهم گفت؛ به سراغ خدا و پیغمبر و آخرت و قبر و قیامت هم نخواهم رفت؛ به انقلاب و سیاست و جمهوری اسلامی و شرق و غرب هم کاری نخواهم داشت؛ بلکه تنها می‌خواهم درباره تهمت‌های او و خصوصاً تهمتی که او درباب ترجمه کتاب «یوستوس هارتناک» به من زده توضیح دهم.
 
از همین ابتدا با خوانندگان شرط می‌کنم و عهد می‌بندم که دچار احساسات نشوم. سعی خواهم کرد ناخن‌های قلمم را بچینم و به صورت کسی چنگ نیندازم، در دوات و مرکّبم هم زهر نریزم. سعی خواهم کرد قلم را مهار کنم و از به‌کار بردن تشبیهات و تمثیلات شاعرانه و استفاده از استعاره و مجاز و کنایه و دیگر صناعات ادبی اجتناب ورزم. قصد دارم آگاهانه از آوردن عبارات کشدار و نیشدار بپرهیزم. از استشهاد از آیات و احادیث و اشعار مولوی و سعدی و حافظ و دیگران نیز خودداری خواهم کرد. کوشش خواهم کرد در نوشته‌ام از آنچه «عقیده» محسوب می‌شود و می‌تواند زمینه و موجبی برای اختلاف نظر شود بپرهیزم و کوشش خواهم کرد نوشته‌ام صورت یک «گزارش علمی» داشته باشد و گزاره‌های آن قابل تحقیق باشد. خلاصه مراقبم چیزی بنویسم که «عینیت» داشته باشد و از «ذهنیت» تأثیر نپذیرفته باشد و «محکمه‌پسند» باشد.
 ***
سروش تهمت سرقت ترجمه کتاب هارتناک را نخستین بار در حدود چهار سال قبل در مصاحبه‌ای با روزنامه اعتماد[2] مطرح کرد. وی در آن مصاحبه که موضوعاً به تجلیل از استاد عبدالمحمّد آیتی و ترجمه او از قرآن کریم اختصاص داشت، مسیر سخن را، بدون هیچ مناسبتی، به جانب من می‌گرداند و بی‌آنکه نامی از من ببرد می‌گوید:
 
«یکی از این مترجمان قرآن را می‌شناسم که خیلی پروپاگاندا کرد که ترجمه‌اش منتشر خواهد شد که متأسفانه حتی بهره کافی از زبان عربی ندارد، چه برسد به دانستن این نکات ظریف که رنج بسیار می‌طلبد و انسان باید استخوان خرد نماید. او در عالم فلسفه هم که مدعی آن است کاری درخور نکرده و جز ترجمه‌ای که آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نکرده و حالا هوس ترجمه قرآن به سرش زده.»
 
در آن زمان، من سکوت کردم و چیزی ننوشتم تا آنکه وی بار دیگر همان تهمت را در حاشیه مطلبی که علیه دکتر داوری نوشت، به شرحی که گذشت، تکرار کرد.
 
به حکم قاعده «البینة علی المدّعی»، وقتی کسی علیه کس دیگری ادّعایی می‌کند، وظیفه خود اوست که در اثبات مدّعای خود برهانی اقامه کند و دلیلی به دست دهد. سروش، با آنکه آشکارا تهمت‌ دزدی و سرقت علمی و ادبی به من زده، هیچ دلیلی نیاورده است. اکنون من در مقام دفاع از خود، ماجرا را، که اتّفاقاً بسیار هم ساده است، شرح خواهم داد.
 
???
 
از سال 1364 رسماً از دانشگاه صنعتی شریف به دانشگاه تهران منتقل شده‌ام و در گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی به تدریس مشغولم. در بیست‌وهفت سال گذشته در دوره‌های کارشناسی و کارشناسی ارشد درس‌های مختلف داده‌ام، اما در دوره دکتری منحصراً فلسفه کانت تدریس کرده‌ام. تدریس درس فلسفه کانت در کارشناسی ارشد نیز عمدتاً برعهده من بوده و علاوه بر آن چندین نوبت «تفسیر متون فلسفی به زبان‌های اروپایی» را با خواندن آثار هیوم و کانت تدریس کرده‌ام. از جمله دانشجویان من در درس فلسفه کانت در کارشناسی ارشد آقای علی حقّی[3] بوده است. در آن سال‌ها در پی یافتن کتابی در فلسفه کانت بودم که کمّاً و کیفاً مناسب دوره کارشناسی ارشد باشد. بعد از چند تجربه، نهایتاً، کتاب «نظریه معرفت در فلسفه کانت (Kant"s Theory of Knowledge)» تألیف یوستوس هارتناک را انتخاب کردم و این کتاب را کتاب درسی قرار دادم و چندین سال ترجمه انگلیسی آن را (اصل کتاب به زبان دانمارکی است) درس دادم. آن را کپی می‌کردم و در اختیار دانشجویان می‌گذاشتم. همیشه مایل بودم این کتاب به فارسی ترجمه شود. آقای علی حقّی، که زبان انگلیسی‌اش خوب بود، داوطلب شد آن را به‌عنوان پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود ترجمه کند. گروه هم تصویب کرد که من استاد راهنما باشم. آقای حقّی را تشویق کردم که این کتاب را ترجمه کند و به چاپ برساند تا زحمت دانشجویان این درس در آینده کم شود. بخش اعظم ترجمه او را هم خواندم و ویرایش کردم و، بر حسب وظیفه، نکاتی را هم برای روان‌تر شدن متن فارسی تذکّر دادم (تذکّرات و یادداشت‌های من بر اصل ترجمه قاعدتاً باید نزد آقای حقّی موجود باشد). آقای حقّی در شهریور 1368 از کارش دفاع کرد و فارغ‌التّحصیل شد و به مشهد (که خانواده او در آنجا ساکن بودند)

آیا سروش که می‌گوید حدّاد عادل غیر از ترجمه کتاب هارتناک «که آن هم مال شاگرد اوست» چیزی منتشر نکرده، از ترجمه من از کتاب «پروله‌گومنا»ی کانت، که در سال 1367 با نام «تمهیدات» از سوی مرکز نشر دانشگاهی منتشر شده، خبر ندارد؟ این کتاب در سال 1388 به چاپ چهارم رسیده و عموماً در تحقیقات کانتی بدان مراجعه و استناد می‌شود.

برگشت و من همچنان منتظر انتشار ترجمه وی بودم. این انتظار هفت سال طول کشید و از کتاب خبری نشد و در این سال‌ها من همچنان متن انگلسسی کتاب را در اختیار دانشجویان می‌گذاشتم. سرانجام، در سال 1375، با فرض اینکه ترجمه آقای حقّی منتشر نخواهد شد، تصمیم گرفتم خودم آن را ترجمه کنم. این کار برایم بسیار آسان بود، چون هم با موضوع کتاب آشنا بودم و بارها آن را تدریس کرده بودم و هم هارتناک قلمی روان و خالی از تعقید داشت. وقتی ترجمه به‌پایان رسید آن را در اختیار انتشارات «فکر روز» قرار دادم و برای ویراستاری به آقای سعید حنایی کاشانی، که از دانشجویان زبان‌دان و خوش‌استعداد سابق من بود و در آن سال‌ها به کار ویراستاری اشتغال داشت، سپردم. او هم با دقّت خاص خود آن را خواند و من و او ساعت‌های طولانی درباب ترجمه و عبارات آن با هم گفت‌وگو داشتیم. کتاب با ترجمه من در سال 1376 منتشر شد. چند ماه بعد از انتشار ترجمه خودم، ترجمه آقای حقّی را هم دیدم که با عنوان «نظریه شناخت کانت» توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده بود. به یک معنا دوباره‌کاری و موازی‌کاری شده بود، اما عیب چندانی نداشت؛ هر دو ترجمه در دسترس همگان بود و هنوز هم هست و هر کس بخواهد می‌تواند از هر یک از آنها استفاده کند. چنان‌که پیش‌تر گفتم، در اسفند 1387 با کمال تعجّب در روزنامه اعتماد، نخستین بار، این تهمت را از زبان سروش خواندم که:
 
«او در عالم فلسفه هم که مدعی آن است کاری درخور نکرده و جز ترجمه‌ای که آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نکرده و حالا هوس ترجمه قرآن به سرش زده.»
 
همان موقع می‌خواستم چیزی بنویسم و توضیحی بدهم، اما ترجیح دادم سکوت کنم. با خود گفتم اسمی که از من نبرده، این ناسزا و تهمت را هم در ذهنم بایگانی می‌کنم و به آن پاسخی نمی‌دهم. چهارسالی گذشت تا آنکه بار دیگر دیدم سروش در ناسزانامه‌ای به دکتر داوری همان تهمت را صریح‌تر با ذکر نام من تکرار کرده است که:
 
«وی همچنین، کتاب فلسفه کانت نوشته یوستوس هارتناک را که دانشجویش (علی حقّی) ترجمه کرده و به منزله رساله فوق لیسانس به او تحویل داده بود، به نام خود چاپ کرد و به بازار فرستاد. (این کتاب اکنون به نام خود علی حقی هم در بازار وجود دارد.)»
 
از خواننده خواهش می‌کنم جمله اخیر سروش را یک بار دیگر بخواند. جان کلام در همین‌جاست. او دو بار ادّعا کرده که ترجمه من همان ترجمه آقای علی حقّی است. تحقیق درستی یا نادرستی این ادّعا بسیار آسان است. ترجمه آقای حقّی، چنان‌که سروش گفته، در بازار موجود است، ترجمه من هم موجود است و در پانزده سال گذشته به چاپ سوم رسیده (یک بار در انتشارت فکر روز و دو بار در انتشارت هرمس) و در دسترس همه قرار دارد. برای تحقیق در درستی ادّعای سروش، لازم نیست کسی فلسفه یا فلسفه کانت یا حتی زبان انگلیسی بداند، بلکه کافی است سواد خواندن و نوشتن داشته باشد و چند سطر یا چند صفحه از این دو کتاب را کنار هم بگذارد و با هم مقایسه کند. کاری که من همین حالا و همین جا خواهم کرد.
 
نمونه اوّل (از اوّل کتاب):
 
نخستین پاراگراف کتاب را ابتدا از اصل کتاب به زبان انگلیسی می‌آورم و سپس هر دو ترجمه را در کنار هم می‌گذارم:
 

Kant is one of the greatest philosophers mankind has produced. He occupies the same distinguished place in the history of modern philosophy that Plato and Aristotle occupy in Greek philosophy. And just as a study of Greek philosophy must necessarily have its center in a study of the works of Plato and Aristotle, so any study of the history of modern philosophy must have its center in a study of Kant. An investigation of Leibniz or Hume is first set in right perspective if it is complemented by a study of Kant. And no one acquainted with post-Kantian philosophy can deny the significance that an understanding of Kant has for an understanding of much of this philosophy (Hartnack, Justus. Kant"s Theory of Knowledge… .Translated by M. Holmes Hartshorne. Cambridge: Hacket Publishing, 1963, p. 3).

 
 
 
ترجمه حقّی
 
کانت یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفانی است که تاریخ بشر به خود دیده است. مقام و منزلت او در تاریخ فلسفه جدید، همان مقام و منزلت افلاطون و ارسطو در فلسفه یونان است، و دقیقاً همان‌گونه که کانون بررسی فلسفه یونان می‌باید بالضروره در مطالعه آثار افلاطون و ارسطو واقع شود، همچنین کانون هر مطالعه‌ای در فلسفه جدید باید در مطالعه کانت قرار گیرد. پژوهشی درباب لایبنیتس یا هیوم از نظرگاهی صحیح تنها وقتی تحقق خواهد یافت که با مطالعه کانت تکمیل گردد. هیچ کس نیست که با فلسفه پس از کانت آشنا باشد و بتواند اهمیتی را که کانت برای فهم بخش اعظم این فلسفه واجد است انکار نماید.
 
(هارتناک، یوستوس. نظریه شناخت کانت. ترجمه علی حقّی. تهران: علمی و فرهنگی، 1376، ص 9)
     
 
ترجمه حدّاد عادل
 
کانت یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفانی است که در عالم انسانی به‌ظهور رسیده است. منزلت او در تاریخ فلسفه جدید، نظیر منزلت افلاطون و ارسطو در فلسفه یونان است، و همان‌طور که تحقیق در فلسفه یونان ضرورتاً می‌باید حول محور تحقیق در آثار افلاطون و ارسطو صورت گیرد، تحقیق در تاریخ فلسفه جدید نیز می‌باید حول محور تحقیق در فلسفه کانت صورت پذیرد. پژوهش درباب فلسفه لایب‌نیتس یا هیوم وقتی در جایگاه درست خود قرار می‌گیرد که با تحقیق درباب فلسفه کانت همراه باشد. آنان که با فلسفه‌های دوره بعد از کانت آشنا هستند نیک می‌دانند که فهم فلسفه کانت تا چه اندازه برای فهم بخش اعظم این فلسفه‌ها مهم و مؤثر است.
 
(هارتناک، یوستوس. نظریه معرفت در فلسفه کانت. ترجمه غلامعلی حدّاد عادل. تهران: هرمس، 1390 (چاپ دوم ناشر)، ص 1)
 
 
 
نمونه دوم (از اواسط کتاب):
 

Kant distinguishes between understanding and reason. To think an object, i.e., make a judgment about what is given in space and time so that by means of categories it becomes a judgment about an object, is an activity of the understanding. In other words, the activity of the understanding consists in creating by means of categories a unity of the manifold that is given in space and time. And since in the last analysis the categories are conditioned by transcendental apperception, the activity of the understanding reflects just this apperception (Ibid, p. 98).

 
 
 
ترجمه حقّی
 
کانت میان فاهمه و عقل تمایز قائل می‌شود. تفکّر درباره یک موضوع، که به‌عبارتی همان ساختن حکم است در مورد چیزی که در مکان و زمان عرضه می‌شود، به‌نحوی که آن [تفکر] به‌توسط مقولات بدل به حکمی درباره یک موضوع شود یک فعالیت فاهمه است. به تعبیر دیگر، فعالیت فاهمه عبارت است از خلق وحدتی از کثرت عرضه‌شده در مکان و زمان به‌توسط مقولات؛ و از آنجا که مقولات به‌واسطه ادراک حسی استعلایی مشروط می‌شوند فعالیت فاهمه نیز دقیقاً همین ادراک حسی را منعکس می‌سازد.
 
(هارتناک، یوستوس. نظریه شناخت کانت. ترجمه علی حقّی. تهران: علمی و فرهنگی، 1376، ص 126)
     
 
ترجمه حدّاد عادل
 
کانت فاهمه و عقل را از یکدیگر متفاوت می‌داند. به‌اندیشه در آوردن یک شیء همانا عبارت است از صدور حکم درباره آنچه در زمان و مکان بر ما معلوم می‌شود تا آن حکم به میانجیگری مقولات به حکمی درباره یک شیء بدل شود عمل فاهمه است. به عبارت دیگر، عمل فاهمه عبارت است از ایجاد وحدت در کثراتِ عایدشده در زمان و مکان به‌توسط مقولات، و از آنجا که مقولاتف نهایتاً، مشروط به شرایط ادراک نفسانی استعلایی‌اند، عمل فاهمه چیزی جز انعکاس این ادراک نفسانی نیست.
 
(هارتناک، یوستوس. نظریه معرفت در فلسفه کانت. ترجمه غلامعلی حدّاد عادل. تهران: هرمس، 1390 (چاپ دوم ناشر)، ص 107-108)
 
 
 
نمونه سوم (از آخر کتاب):
 

Whether or not one is in agreement with the arguments of The Critique of Pure Reason, it would indicate a deficient understanding of philosophical thought if one were not to view it with deepest respect. To read this work is to follow one of mankind"s most gifted persons in his effort to reach clarity about the most difficult problems of thought. To have the opportunity to take part in this endeavor and, according to the best of one"s abilities, to comprehend the power of his thought, is one of the richest experiences that a man can be granted ( Ibid, p. 145-146).

 
 
 
ترجمه حقّی
 
خواه کسی با استدلال‌های نقادی عقل محض موافق باشد یا نباشد، اگر بنا باشد با حرمت بسیار بدین کتاب نظر نکند، صرفاً بی‌کفایتی فهم خود را نسبت به تفکر فلسفی بر ملا خواهد کرد. قرائت این کتاب در حکم همراهی با یکی از درخشان‌ترین چهره‌های استثنایی و نابغه بشری در راه تلاش برای نیل به ابهام‌زدایی درباب دشوارترین مسائل اندیشه است. توفیق شرکت در چنین پروژه عظیمی، برحسب توانایی‌ها و شناختی که فرد از نیروی تفکر خود دارد، یکی از پربارترین تجاربی است که یک انسان می‌تواند فراچنگ آورد.
 
(هارتناک، یوستوس. نظریه شناخت کانت. ترجمه علی حقّی. تهران: علمی و فرهنگی، 1376، ص 185)
     
 
ترجمه حدّاد عادل
 
هر کس که در نقد عقل محض به‌دیده احترام ننگرد، این بی‌احترامی نشانه قصور فهم وی در تفکر فلسفی است، خواه با دلایل آن کتاب موافق باشد خواه نباشد. خواندن این کتاب، رفتن در پی یکی از نوالغ عالم بشری است در راهی که وی در آن، با تلاش به‌منظور کسب بصیرت درباره دشوارترین مسائل فکری، قدم نهاده است. آن کس که توفیق همراهی با او را در این جدّ و جهد به‌دست آورد و با استفاده از حداکثر توان خویش به درک قوت اندیشه او نائل آید، به یکی از گرانبهاترین تجاربی که آدمی می‌تواند فراچنگ آورد دست یافته است.
 
(هارتناک، یوستوس. نظریه معرفت در فلسفه کانت. ترجمه غلامعلی حدّاد عادل. تهران: هرمس، 1390 (چاپ دوم ناشر)، ص 160)
 
  ***
 
آیا کسی، با مشاهده و مقایسه این نمونه‌ها و با علم به اینکه من متن انگلیسی این کتاب را بارها و بارها تدریس کرده‌ام، می‌تواند باور کند که من ترجمه

جهت مزید اطّلاع سروش و کسانی که سخنان و نوشته‌های او را می‌شنوند و می‌خوانند اضافه می‌کنم که، طی سال‌های گذشته، به‌رغم انواع گرفتاری‌ها و مسئولیت‌هایی که داشته‌ام، بیش از یکصدوپنجاه صفحه از کتاب مهم و سنگین و سترگ کانت، یعنی «نقد عقل محض»، را به فارسی برگردانده‌ام که در دوره دکتری در اختیار دانشجویان قرار می‌دهم. دشواری ترجمه آثار کانت را کسی می‌داند که آنها را خوانده باشد و دست کم برای ترجمه یک پاراگراف از سخنان او دستی به قلم برده باشد.

دانشجوی خودم را دزدیده‌ام و به نام خود چاپ کرده‌ام؟ به‌جرئت می‌گویم که در تمام مدتی که به ترجمه این کتاب مشغول بوده‌ام، حتی یک بار هم به سراغ ترجمه آقای حقّی نرفته‌ام و به‌جرئت می‌گویم که اگر کسی همه جملات این دو ترجمه را با هم مقایسه کند یک جمله هم پیدا نخواهد کرد که دلالت بر تقلّب و سرقت ادبی داشته باشد. آیا وقتی ترجمه آقای حقّی در اختیار خودش است و می‌تواند آن را چاپ کند، چنان‌که کرده است، من اگر آن را به نام خودم منتشر کنم، حکایت من حکایت همان کسی نخواهد بود که خواسته بود اسکناس تقلّبی چاپ کند و «هفت‌تومانی» چاپ کرده بود؟! آیا برای رفع و ردّ این تهمت می‌باید همه عبارت‌های دو کتاب را، که در دسترس همه هست، بیاورم تا خواننده باور کند سخن سروش چیزی جز تهمتی آشکار نیست؟
 
اما تفاوت‌های ترجمه من و آقای حقّی به همین‌جا ختم نمی‌شود. من، در چاپ دوم کتاب (چاپ اوّل انتشارات هرمس) مقدّمه‌ای نه‌صفحه‌ای به ابتدای کتاب، تحت عنوان «سخن مترجم»، به قلم خودم افزوده‌ام که چنین مقدّمه‌ای در ترجمه آقای حقّی وجود ندارد. مقدّمه آقای حقّی سه‌صفحه‌ونیم است و در کتاب موجود است. در همین مقدّمه گفته‌ام:
 
«گفتنی است که این کتاب در سال 1368 به‌توصیه مترجم و زیر نظر او، در دوره کارشناسی ارشد رشته فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، به قلم آقای سیدعلی حقی _ که سعیشان مشکور باد _ به‌عنوان پایان‌نامه کارشناسی ارشد، ترجمه شده و تحت عنوان نظریه شناخت کانت از سوی انتشارات علمی و فرهنگی در سال 1376 انتشار یافته است.»
 
از قضا در آن روزنامه اعتماد که سروش نخستین بار این تهمت را آنجا به من زده، آقای حنایی کاشانی هم، که ویراستار ترجمه من بوده، مقاله‌ای در تقدیر از استاد عبدالمحمّد آیتی دارند و آن مقاله همراه با عکس ایشان در صفحه 5 ویژه‌نامه آن روزنامه، در فاصله چند سانتیمتر از تهمت سروش به‌چاپ رسیده است. ای کاش می‌دانستم سعید حنایی کاشانی، که با من در ویراستاری ترجمه کتاب هارتناک کندوکاوها و کنکاش‌ها داشته، با خواندن این عبارت از قول سروش که «جز ترجمه‌ای که آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نکرده» چه احساسی پیدا کرده است.
 
هنگام نوشتن این مقاله مطّلع شدم که آقای حنایی کاشانی، خود، مستقلّاً، نسبت به سخنان اخیر سروش، در فضای مجازی واکنش نشان داده و گفته است:
 
دکتر سروش در نامه اخیرش «درباره دکتر داوری» مطلبی را درباره ترجمه کتابی از دکتر حداد نقل کرده است که به نظر من نمی‌تواند درست باشد، یا دست کم مشکوک است: کتاب فلسفه کانت به قلم یوستوس هارتناک را من برای دکتر حداد عادل ویرایش کردم. به نظر من، ادعای علی حقی درباره دزدیدن ترجمه او نمی‌تواند درست باشد، چون من دستنویس حداد را دیدم. حداد اگر می‌خواست از کتاب او بدزدد همان متن تایپی او را می‌فرستاد برای چاپ، نه اینکه آن را با دست خودش بنویسد. دکتر سروش نباید در این جا، به صرف ادعای حقی و بدون بررسی، این اتهام را «صادق» تلقی می‌کرد. این از انصاف در قضاوت دور است. هرکس هر ادعایی داشته باشد، در اموری این چنین، یا باید آن را به دادگاه ببرد و آن را به طور قانونی ثابت کند، یا خاموش باشد و آن را به خدا واگذارد. نقل اتهام‌های دیگران هم علیه اشخاص نارواست. از دکتر حداد می‌توان به دلایلی دیگر و درست‌تر و منطقی‌تر انتقاد کرد، نه صرفاً بنا به اتهامی آن هم در خصوص ترجمه کتابی نحیف که ترجمه‌اش هیچ آبرویی هم برای هیچ کسی نیست.
 
ظاهراً این واکنش او برای بعضی سؤال‌برانگیز بوده و وی را به توضیح بیشتری برانگیخته تا بگوید:
 
دوستان گرامی، مقصود من از نوشتن مطلب قبلی این بود که نکته‌ای را متذکر شوم در خصوص انتشار «ادعا» یا «اتهام» ثابت‌نشده‌ای که کسی علیه کسی ایراد کرده است. مسأله من این نبود که بگویم چه کسی راست می‌گوید یا دروغ. مسأله این بود که این می‌تواند پرونده‌ای قضایی باشد که هنوز دادرسی نشده است. بنابراین، نقل اتهام و اثبات‌شده انگاشتن آن درست نیست. اما من در مقام شاهد می‌توانم چیزی را بگویم که شاید آقای حقی یا دیگران از آن خبر نداشته‌اند. همان‌طور که می‌دانید، یکی از زیان‌های کار ترجمه برای مترجمان امکان ترجمه‌های متعدد از اثری واحد است که ممکن است به‌طور همزمان انتشار یابد و زحمت مترجم و ناشر را نامأجور کند. بنابراین، یکی از دعاوی مترجمان علیه ترجمه‌های رقیب همواره این است که ترجمه‌های بعدی احتمالاً رونویسی همان ترجمه با اندک تغییرات جزئی باشند، ولی وقتی دو ترجمه همزمان منتشر می‌شوند مسأله گونه‌ای دیگر می‌شود. در خصوص ترجمه آقایان دکتر حداد عادل و حقّی مسأله بدین‌گونه‌ است. آقای حقّی ظاهراً ترجمه این کتاب را در مقام رساله کارشناسی ارشد خود در سال 1367 به راهنمایی آقای دکتر حداد عادل به انجام رسانده‌اند. اما این کتاب در سال 1376 با دو ترجمه به قلم استاد راهنما و دانشجو منتشر شده است، این را که کدام یک چندماه یا چند هفته زودتر و کدام یک چندماه یا چند هفته دیرتر منتشر شد من نمی‌دانم. اکنون مسأله این است: آقای دکتر حداد عادل ترجمه آقای حقّی را دیده است و حال آنکه آقای حقّی ترجمه آقای دکتر حداد عادل را ندیده است! در اینجا آقای حقّی ادعا می‌کند که استاد راهنما از رساله او استفاده کرده است. برای اثبات این اتهام راه‌هایی قانونی وجود دارد که کارشناسان حقوقی و مالکیت معنوی اینها را باید بررسی کنند. اما این‌طور که من می‌توانم با توجه به شواهد استنباط کنم و قضاوت کنم: 1) ترجمه‌ها همزمان منتشر شده است و بنابراین می‌توان مقایسه کرد که اینها چقدر به یکدیگر شباهت دارند؟ 2) دستنوشت هر دو مترجم احتمالاً موجود است و آنها را نیز می‌توان با یکدیگر مقایسه کرد، 3) این امکان که استاد راهنما متن را از روی متن دانشجو رونویسی کرده باشد منتفی نیست، اما با توجه به اینکه استاد راهنما سرش شلوغ‌تر از این حرف‌ها بوده است می‌توان شک‌هایی را مطرح کرد: 1) کسی که متن تایپ‌شده یا دستنویس مترجم نخست را در اختیار دارد چرا باید آن را دوباره با خط خودش بنویسد، و حال آنکه به راحتی می‌توانست از همان استفاده کند یا بدهد کسی دستنویس مترجم نخست را ماشین کند، 2) چگونه می‌توان اثبات کرد که مترجم دوم با آگاهی از عزم مترجم نخست برای انتشار اثرش باز به انتشار اثر اقدام کرده است؟ 3) از اینکه برخی استادان دانشگاه از مشق‌های دانشجویانشان برای انتشار استفاده کرده‌اند نمی‌توان نتیجه گرفت که همه این کار را می‌کنند. بنابراین، گمان من این است اگر در اینجا واقعاً حقّی از کسی ضایع شده است، پرونده برود دادگاه بررسی شود، وگرنه متهم کردن کسی و آن را نقل کردن دور از انصاف و مروّت است. همین.
 ادامه در بخش (2)